واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

چرا ساده‌ترین‌ کارها را به تعویق می‌اندازیم؟

اهمال‌کاران و کسانی که کارهای ساده را به تعویق می‌اندازنند، افرادی تنبل، بی‌خیال و پشت گوش‌انداز نیستند. آنها مرتب خود را به خاطر کار ساده نکرده سرزنش می‌کنند و از تعلل‌های خود نگرانند.

سال نو را جور دیگری آغاز کنید، به سراغ کارهای ساده و عقب افتاده بروید، انجامش دهید و شرش را بکنید. تنها در چند دقیقه می‌توانید بار فکری یک کار ساده را از دوشتان بردارید و احساسی فوق العاده به خود هدیه دهید.


به گزارش عصر ایران، به گفته و نوشته بسیاری از نویسندگان موفقیت و روانشناسان، کارهای کوچک انجام نشده انرژی روانی زیادی از شما می‌گیرند و  منشاء روحی دارند. در بسیاری از مواقع ترس انجام یک کار یا مواجهه با واکنش یک نفر باعث به تعویق افتادن چند ماهه یک کار چند دقیقه‌ای می‌شود. به تعویق افتادنی که می‌تواند در هر لحظه روح شما را آزرده و توان شما را برای انجام کارهای دیگر کاهش دهد.

جالب اینجاست که همه ما کارهای ساده‌ای در زندگی داریم که مرتبا آنها را به تعویق انداخته خود را برای انجام کاری چند دقیقه‌ای ناتوان می‌بینیم. اما چرا این روند را در بسیاری از مراحل زندگی خود تکرار می‌کنیم؟

این کارهای کوچک می‌توانند ارسال یک ایمیل به همکاری باشد که دوستش ندارید، ثبت یا ایجاد یک تغییر کوچک روی فاکتور یا دیگر مدارک کاغذی‌ و شاید یک تماس با رئیستان که تنها یک یا چند دقیقه طول می‌کشد.

بی بی سی در گزارش "چرا کوچکترین کارها را به تعویق می‌اندازیم" به علل و تاثیرات آن بر زندگی افراد پرداخته و برایش راهکار ارائه می‌دهد.

اگر انجام بسیاری از این کارها تنها 5 دقیقه طول بکشد، احتمالا پس از اتمام کار از خود می‌پرسید که چرا این کار را قبلا انجام نداده‌اید؟ شما وقت خود را با فکر آزار دهنده بودن کارتان تلف کردید و با همین فکر از انجام آن طفره رفته‌اید. جای تعجب ندارد که به تعویق انداختن یک کار ساده و چند دقیقه‌ای در زندگیتان، به مرور زمان به معضلی آزار دهنده و بزرگ تبدیل می‌شود و به منابع  و انرژی فیزیکی و روانی بیشتری برای حل و فصل آن نیاز خواهید داشت.

افرادی که به صورت مزمن کارهای ساده را به تعویق می‌اندازند، در هنگام پذیرش نقش‌های برجسته‌تر زندگی که نیاز به استقلال و تصمیم‌گیری سریع‌تری دارد سطح استرس بالا، الگوی خواب نامناسب و چشم‌انداز شغلی بدتری را تجربه می‌کنند


کارهای کوچک به شکلی غیرعادی فضای زیادی از ذهن شما را درگیر می‌کنند. با این حال روش‌های ساده‌ای برای برگرداندن این فضا به اندازه واقعی‌شان وجود دارد. روش‌هایی که با درک و دیدن ریشه‌های بزرگ جلوه کردن آنها آغاز می‌شوند. پس از درک و دیدن ریشه‌های این اهمال، موضوع رویکرد ما با تغییر واکنش‌های احساسی و تمرین خودمهرورزی قالبی جدید می‌یابد و  در این شرایط به آسانی می‌توانیم به سمت انجام کارهای کوچک به تعویق افتاده خیز برداریم.

چرا کارهای کوچک تبدیل به هیولاهایی بزرگ می‌شوند؟

"فوشیا سیروس" استاد روانشناسی دانشگاه "شفیلد" انگلستان در این باره می‌گوید: اهمال کاری انسان‌ها را در وضعیت پردردسرتری قرار خواهد داد.

وی افزود: اغلب افراد همواره در راه تراشیدن دلایلی برای به تعویق انداختن کارهای ساده‌اند و مرتب می‌گویند که چه خوب است که به فلان دلیل کارها به تعویق افتاده‌اند اما واقعیت این است که هیچ نوع تاخیری برای انجام امور برای هیچ کس خوب یا خوشایند نیست.

افرادی که به صورت مزمن کارهای ساده را به تعویق می‌اندازند، در هنگام پذیرش نقش‌های برجسته‌تر زندگی که نیاز به استقلال و تصمیم‌گیری سریع‌تری دارد سطح استرس بالا، الگوی خواب نامناسب و چشم‌انداز شغلی بدتری را تجربه می‌کنند. از نگاه علوم مرتبط به بهداشت روان اهمال‌کاری با افسردگی و اضطراب مرتبط است. این موضوع می‌تواند روابطمان را نیز تضعیف کند زیرا با اهمال کاری که نوعی بدقولی نیز محسوب می‌شود، تعهدات خود با دیگران را می‌شکنیم.

به گفته استاد روانشناسی دانشگاه شفلید درک اهمال‌کاری در وظایف و امور بزرگ و سخت، آسان است. این کارهای بزرگ که به زمان، انرژی و تعهد زیادی نیاز دارند، می‌توانند ترسناک، دلهره‌آور یا تضعیف کننده قوای ذهنی باشند. اما اهمال در  کارهای ساده و کوچک نیز می‌تواند به همان اندازه  آزار دهنده  و انرژی بَر به شمار آیند.

"سیروس" می‌گوید: در اصل ما امور ساده‌ای را آگاهانه و هوشمندانه به تعویق می‌اندازیم که احتمالا احساس شک، ناامنی، ترس یا بی‌کفایتی را در ما برانگیزند.

وی افزود: این کارها می‌توانند به سادگیِ پر کردن اسناد اداری جدید یا تعویض "کارتریج" پرینتری باشد که طرز کار با آن را بلد نیستید یا نوشتن یک ایمیل کاری به همکاری که از جواب یا واکنش او نگران یا هراسان هستید.

____________________________________________________________________________________

استاد روانشناسی دانشگاه شفیلد بریتانیا: ما امور ساده‌ی‌ای را آگاهانه و هوشمندانه به تعویق می‌اندازیم که احتمالا احساس شک، ناامنی، ترس یا بی‌کفایتی را در ما برانگیزند.

__________________________________________________________________________________

سیروس در ادامه می‌گوید: بسیاری معتقدند که که اهمال کاری در این موارد به ضعف مدیریت زمان مربوط می‌شود اما واقعیت این است که این تعلل و به تعویق انداختن‌ها به مدیریت روحیات و خلق و خوی افراد ارتباط دارد.

او گفت: اهمال‌کاران و کسانی که کارهای ساده را به تعویق می‌اندازنند، افرادی تنبل، بی‌خیال و پشت گوش‌انداز نیستند. آنها مرتب خود را به خاطر کار ساده نکرده سرزنش می‌کنند و از تعلل‌های خود نگرانند. کار نکرده مانند خوره روح آنها را می‌خورد و انرژی زیادی از آنها می‌گیرد.  

این نگرانی در ذهن آنها نشسته و منبع روانی آنها را تخلیه می‌کند و توانایی آنها در حل مسئله را کاهش می‌دهد. این افراد در این مواقع جمله "چه مرگم شده؟" را در ذهن خود تکرار می‌کنند و مرتب به این موضوع فکر می‌کنند که چرا توانایی انجام یک کار کوچک را از دست داده‌اند. پس از آنکه اهمال‌کاران قصد انجام یک کار ساده را می‌کنند، خود را در میان موج عظیمی از احساسات منفی درونی دیده و قدرت مشاهده منطقی نسبت به توانایی‌های خود را از دست می‌دهند. آنها در این شرایط و به دلیل ترس و استرس، خود را برای انجام  یک کار ساده  چند دقیقه‌ای ناتوان و ضعیف می‌بینند.

این روانشناس و استاد دانشگاه شفیلد انگستان در این باره می‌گوید: شما با کمی ترس و عدم اطمینان به یک کار کوچک آن را به یک موضوع بزرگ، بسیار وحشتناک و ترس آور تبدیل کرده‌اید. در واقع شما از کاه کوهی ساخته و آن را هیولا می‌کنید.

کارشناسان و روانشناسان می گویند کارهای کوچک را به جای اضافه کردن به لیست امور روزانه سریعتر انجام داده و بر آن سوار شوید/ عکس: Alamy


دلیل دیگر تلنبار شدن کارهای ساده و کوچک این است که معمولا این کارها فاقد مهلت‌ها و ساختارهای امور مهم و بزرگ هستند. شما می‌توانید به راحتی این کارها را در هر موقع روز انجام دهید. به همین دلیل داشتن واکنش‌های اجتنابی در باره این کارها ساده‌تر از اجتناب از انجام کارهای بزرگی است که تکمیل آن زمان زیادتری می‌طلبد.

چگونه با امور ساده مقابله کنیم؟

چگونه خود را آماده کاری کنیم که از  آن وحشت داریم؟

"تیموتی پیکل" استاد روانشناسی دانشگاه "کارلتون" و نویسنده کتاب "حل معمای تعویق" می‌گوید انگیزه اغلب به بهبود اهمال‌‌کاری کمک می‌کند. بنابراین اگر بدون توقف و فکر اضافه در مورد چرایی انجام ندادن آن کار، به سراغش بروید، احتمالا در طولانی مدت وضعیت بهتری برای انجام امور و انرژی روانی بالاتری خواهید داشت.

او در این باره گفت: دفعه بعد که تمام وجودتان فریاد می‌زند که نمی‌خواهم فلان کار را انجام دهم یا حس خوبی نسبت به آن ندارم؛ از خود بپرسید: "قدم بعدی برای انجام این کار چیست"؟ او افزود: همین سوال ساده توجه شما را به احساسات، عمل و موانع انجام کار جلب می‌کند.

دیوید آلن مشاور آمریکایی بهره‌وری و نویسنده کتاب "کارها را انجام بده" این موضوع را "قانون 2 دقیقه‌ای می‌نامد". براساس این قانون اگر کاری کمتر از 2 دقیقه طول بکشد زمان صرف شده برای افزودن آن به لیست امور روزانه بیشتر از انجام فوری آن طول می‌کشد و چنین اقدامی از نظر زمانی ارزنده نیست. بنابراین به جای برنامه‌ریزی فکری و فیزیکی فقط به داخل کار شیرجه بزنید.

________________________________________________________________________________

تیموتی پیکل: نگرش منفی به کارهای ساده، کارها را سخت‌تر کرده و انرژی زیادی می‌گیرند

_______________________________________________________________________________

این اقدام فعال می‌تواند به شما کمک کند که از نشخوار فکری غیر ضروری عبور کنید. (گفت و گو یا نشخوارهای ذهنی فرآیندهایی بسیار انرژی‌گیر هستند).

تحقیق پیکل روی گروهی از دانشجویانش نشان داد که دانشجویان به محض شروع و انجام کار ساده آن را آسان و کم استرس‌تر از زمان به تعویق انداختن آن ارزیابی کردند. پیکل می‌گوید: انجام کارها به حالات روحی و عاطفی شما ارتباط دارند.

او گفت: شما با متوازن ساختن واکنش‌های روحی، عاطفی و درونی، کارهای کوچک و ساده را بهتر مدیریت می‌کنید.

پیکل می‌گوید: ما چیزهای کوچک را روی هم تلنبار و آنها را در ذهن خود بزرگ می‌کنیم. در این شرایط از نظر هیجانی "ربایش آمیگدالا" را تجربه می‌کنیم. بنابراین در هنگام فکر کردن به کاری کوچک واکنش منفی نشان داده و در اصل از وجود و انرژی خودمان تغذیه می‌کنیم.

در یک تعریف ویکی پدیایی "ربایش آمیگدالا" یک پاسخ احساسی- عصبی و بیش از اندازه به محرک خارجی، فوری یا پرتلاطم است که کنترل منطقی را از دست شما می‌رباید. افراد در این مواقع عصبی، غمگین یا ناراحت شده و واکنش‌های طبیعی خود نسبت به موقعیت و شرایط را از دست می‌دهند.

یک ترفند دیگر برای انجام کارهای کوچکتر، جا سازی آنها میان کارهای بزرگتر است. پیکل پیشنهاد می‌کند: "سعی کنید یک جای مناسب برای انجام کارهای ساده در میان کارهای روزمره و معمولی خود بیابید".  او می‌گوید که هر روز در فاصله 15 دقیقه‌ای پختن جو سر صبحانه، خانه‌اش را جارو می‌زند. این موضوع نه تنها به شما حس استفاده بهتر از زمان در طول کارها را می‌دهد بلکه از  انرژی انجام کار مهم‌تر برای انجام کارهای کوچکتر نیز بهره می‌برد.

تمرین خود مهرورزی

"سیروس" می‌گوید در بسیاری از موارد ما از گذشته خود خاطراتی داریم که باعث به تعویق افتادن کارهای ما می‌شوند. وی می‌افزاید: یکی از بهترین راه‌های مقابله با اهمال کاری برگشتن به گذشته و قرار گرفتن در ریشه خاطراتی است که باعث به تعویق افتادن امور در زندگی ما می‌شوند. فکر کردن در مورد ریشه‌های شروع اهمال کاری می‌تواند ما را برای انجام امور ساده بهتر آماده کند.

شاید شما بتوانید به کار ساده به عنوان فرصتی برای یادگیری یک مهارت جدید نگاه کنید. "سیروس" استاد دانشگاه شفلید بریتانیا در این باره گفت: مهم است که بتوانید کار ساده را به موضوعی سرگرم کننده یا لذت‌بخش تبدیل کنید. وی می‌گوید: یکی دیگر از ترفندهای انجام کارهای ساده "تغییر لنزهای نگرشی به امور" است. این کار باعث تغییر دیدگاه احساسی و کاهش هیجانات منفی می‌شود. "سیروس" افزود: "شاید کمی احمقانه به نظر برسد اما روشی بسیار قدرتمند است".

سیروس و پیکل می‌گویند: لازم است که بیش از حد خود را سرزنش نکنیم و با توجه به شرایط پراسترس بیماری همه‌گیر کرونا به خود سخت نگیریم. از طرف دیگر همه تاخیرها اهمال‌کاری محسوب نمی‌شوند. "

پیکل افزود: "تاخیرها بخشی از زندگی ما هستند". وی در ادامه گفت: من می‌توانم کارها را به تاخیر بیندازم اما این تاخیر نوعی شکست اخلاقی نیست. گاهی این تاخیرها اولویت یک چیز بر دیگری است.

اگر خود را اهمال کار می‌دانید و برای آن خود را سرزنش می‌کنید، کمی مهرورزی به خود می‌تواند عامل موثر برای بازگشت به مسیر درست باشد. پیکل در حال تالیف تحقیقی است که نشان می‌دهد  اهمال‌کارانی که خود را برای تعویق‌های بی دلیل کارهای ساده بخشیده‌اند، در آینده اهمال کاری‌های کمتری داشته‌اند. "سیروس" نیز در حال تالیف تحقیقی است که نشان می‌دهد چگونه خودمهرورزی در کاهش استرس ناشی از انجام وظایف مفید بوده است.

چه تصوری از خودتان در ۱۰ یا ۲۰ سال آینده دارید؟

آن آدم ۲۰ سال آینده «من» نیستمچه تصوری از خودتان در ۱۰ یا ۲۰ سال آینده دارید؟ معمولاً وقتی درباره آینده‌مان فکر می‌کنیم، آدمی ثروتمند، خوشبخت، سالم و معروف را می‌بینیم. گویی قرار است در سال‌های آینده تحولی بنیادین پیدا کنیم، ناگهان درهای بخت به رویمان باز شود و حتی صورت جسمانی‌مان را بهتر و زیباتر کند. در واقع، تصویر ما از آینده خودمان چنان از پیوندهای امروزین شخصیت‌مان جداست که گویی داریم یک بیگانه، یک آدم‌ناشناس را خیال‌پردازی می‌کنیم. چرا؟

روزنامه «جوان» در ادامه نوشت: فیلسوف انگلیسی «درک پارفیت» در کتاب «دوران‌سازش دلایل و اشخاص» دیدگاهی شدیداً تقلیل‌گرایانه درباره هویت فردی ارائه می‌دهد: هویت وجود ندارد حداقل نه در آن معنایی که ما معمولاً آن را در نظر می‌گیریم. طبق استدلال پارفیت، ما آدمیان هویتی واحد نیستیم که در طول زمان پیش می‌رود، بلکه زنجیره‌ای از خویشتن‌های متوالی هستیم که هر یک با خویشتن‌های قبلی و بعدی مماس می‌شود و در عین حال از هر دو متمایز است. درباره پسری که شروع به سیگار کشیدن می‌کند به رغم اینکه می‌داند، ممکن است که چند دهه بعد بر اثر این عادت دچار رنج و بیماری شود، نباید قضاوت‌های سخت‌گیرانه کرد، زیرا از دیدگاه پارفیت «این پسر خود را با خویشتن آینده‌اش یکی نمی‌داند. نگرش او به این خویشتن آینده از جهاتی مانند نگرش او به دیگران است.»

دیدگاه پارفیت حتی بین فیلسوفان نیز مناقشه‌انگیز بوده است، اما روانشناسان اندک اندک دارند به این حقیقت پی می‌برند که شاید این دیدگاه دقیقاً نگرش ما را نسبت به تصمیم‌گیری‌های خودمان توصیف می‌کند: واقعیت این است که ما به خویشتن آینده خود همچون یک بیگانه می‌نگریم. اگرچه ما به طرزی گریزناپذیر در سرنوشت فردی شریک خواهیم بود که یک دهه بعد، یک ربع قرن بعد یا بیشتر به آن تبدیل خواهیم شد، اما این فرد برای ما ناشناخته است. این امر توانایی ما را در انجام انتخاب‌های خوب از طرف آن خویشتن‌ها که البته از طرف خودمان است، سلب می‌کند. آن تصمیم‌های امیدبخش و درخشان را در آغاز سال نو در نظر بگیرید. اگر شما کاملاً خود را در فراموش‌کردن آن تصمیم‌ها محق می‌دانید، شاید بدین دلیل باشد که احساس می‌کنید آن تصمیم‌ها را کس دیگری گرفته است.

هال هرشفیلد، استادیار دانشکده کسب‌وکار استرن در دانشگاه نیویورک می‌گوید: «این نوعی تصور عجیب و غریب است. ما در سطح روانشناختی و عاطفی واقعاً به خویشتنِ آینده خود چنان می‌نگریم که گویی فردی دیگر است.»

هرشفیلد و همکارانش با استفاده از «اف. ام. آر. آی» * به مطالعه تغییرات فعالیت مغز در مواقعی پرداختند که آدم‌ها وضعیت کنونی خود را در نظر می‌گیرند و به آینده خود می‌اندیشند. آن‌ها به مطالعه دقیق دو ناحیه از مغز به نام‌های کورتکس پیش‌پیشانی میانی و کورتکس سینگولیت دمی قدامی پرداختند که بیشتر هنگامی فعال هستند که فرد درباره خودش می‌اندیشد، تا هنگامی که به فردی دیگر می‌اندیشد. آن‌ها دریافتند این دو ناحیه هنگامی‌که افراد به وضعیت امروز خودشان می‌اندیشند، در مقایسه با هنگامی‌که به خودشان در آینده می‌اندیشند با شدت بیشتری فعال می‌شوند. خویشتن آینده آن‌ها مانند کسی دیگر احساس می‌شود. افرادی که بیشترین تغییر فعالیت مغزی را هنگام صحبت درباره خویشتن آینده خود نشان می‌دهند آن‌هایی هستند که با کمترین احتمال، سود مالی بلندمدت فراوان را بر سود فوری اندک ترجیح می‌دهند. امیلی پرونین، روانشناس دانشگاه پرینستون، در پژوهش‌هایش به نتایجی مشابه دست یافته است. پرونین و تیمش در مطالعه‌ای در سال ۲۰۰۸ به دانشجویان می‌گویند، قرار است در آزمایشی درباره نفرت شرکت کنند که در آن باید معجونی ساخته شده از سس گوجه‌فرنگی و سس سویا را بنوشند. آن‌ها به دانشجویان می‌گویند هرچه آنان، خویشتن‌های آینده آنان یا دیگر دانشجویان بیشتر از این معجون مصرف کنند، بیشتر به سود علم خواهد بود.

دانشجویانی که به آن‌ها گفته می‌شود باید این معجون نفرت‌انگیز را همان روز بنوشند، متعهد می‌شوند که دو قاشق سوپ‌خوری مصرف کنند، اما دانشجویانی که خویشتن‌های آینده خود (در ترم بعد) یا دیگر دانشجویان را متعهد به شرکت در آزمایش می‌کنند، می‌پذیرند که به‌طور میانگین نیم فنجان بنوشند. پرونین می‌گوید ما به خویشتن آینده خود چنان می‌اندیشیم که به دیگران می‌اندیشیم: به‌صورت سوم شخص.

گسستگی بین خویشتن کنونی ما و خویشتن آینده ما پیامدهایی جدی برای چگونگی تصمیم‌گیری‌هایمان دارد. ممکن است اهمال‌کاری را انتخاب کنیم و بگذاریم نسخه‌ای دیگر از خویشتن ما از پس مسائل یا کارها برآید. یا می‌توانیم، همانند مثال پارفیت درباره پسر سیگاری، بر آن نسخه‌ای از خویشتن خود تمرکز کنیم که لذت می‌برد و خویشتنی را که هزینه می‌پردازد، نادیده بگیریم، اما اگر اهمال‌کاری یا مسئولیت‌ناپذیری می‌تواند از پیوند سست شما با خویشتن آینده خودتان سرچشمه بگیرد، شاید تقویت این پیوند راهکاری مؤثر برای این مشکل باشد. این دقیقاً شگردی است که برخی پژوهشگران دارند در پیش می‌گیرند. آنه ویلسون، روانشناس دانشگاه ویلفرد لوریر کانادا، ادراک افراد از زمان را دستکاری می‌کند: او جداولی زمانی را به آزمایش شوندگان ارائه می‌کند که طوری مرتب شده‌اند که باعث می‌شود رخدادی آتی، نظیر تاریخ تحویل یک مقاله، یا بسیار نزدیک به نظر برسد یا بسیار دور. ویلسون می‌گوید: «استفاده از جدول زمانی طولانی‌تر باعث می‌شود که افراد پیوند بیشتری با خویشتن آینده خودشان احساس کنند.» این امر، به نوبه خود، دانشجویان را برمی‌انگیزد تا تکالیف خود را زودتر انجام دهند، و خویشتن پایان‌ترم خودشان را از استرس انجام کار در دقیقه ۹۰ نجات دهند.

هرشفیلد بیشتر رویکردی مبتنی بر فناوری‌های پیشرفته را برگزیده است. او و همکارانش، با الهام از کاربرد تصاویر برای برانگیختن افراد به انجام کمک‌های خیرخواهانه، آزمایش‌شوندگان را به یک اتاق واقعیت مجازی می‌برند و از آن‌ها می‌خواهند به یک آینه نگاه کنند. آزمایش‌شوندگان یا خویشتن کنونی خود را می‌بینند یا تصویری از پیری خودشان که به روش دیجیتالی ترسیم شده است. هنگامی‌که از اتاق بیرون می‌آیند، از آن‌ها می‌پرسند که چگونه هزار دلار را خرج خواهند کرد. آن‌هایی که تصویر پیری خودشان را می‌بینند، در مقایسه با کسانی که تصویر کنونی خویش را می‌بینند، می‌گویند که دو برابر در حساب بازنشستگی خود پس‌انداز می‌کنند. شاید این خبر مهمی برای بخشی از مؤسسات مالی باشد. آلیانتس، غول صنعت بیمه، هزینه پروژه‌ای آزمایشی را در غرب میانه امریکا می‌پردازد که در آن تیم هرشفیلد هنگامی که کارمندان دولتی بخشی از حقوق خود را به مستمری بازنشستگی اختصاص می‌دهند، تصویر پیری‌شان را به آن‌ها نشان می‌دهند.

مریل اِج، واحد کارگزاری آنلاین بانک امریکایی مریل لینچ، این رویکرد را، به‌روش آنلاین با خدمتی به نام بازنشستگی چهره پیش گرفته است. تک‌تک تصاویر دهه به دهه فرد در آینده با پیش‌بینی‌های تکان‌دهنده هزینه زندگی و پیشنهادهایی برای سرمایه‌گذاری در سال‌های طلایی عمر فرد همراه است. هرشفیلد هم‌اکنون دارد درباره این امر پژوهش می‌کند که آیا تصاویر شبیه‌سازی شده می‌تواند به افراد کمک کنند تا وزن خود را کاهش دهند یا خیر.

البته، شیوه برخورد ما با خویشتن آینده خودمان ضرورتاً منفی نیست: از آنجا که ما به خویشتن آینده خودمان به‌سان فردی دیگر می‌اندیشیم، تصمیم‌گیری ما درباره او چگونگی برخورد ما با دیگران را بازتاب می‌دهد. هرچند پسر سیگاری مثال پارفیت بدون هیچ فکری سلامت خویشتن آینده خودش را به خطر می‌اندازد، دیگران ممکن است به‌روشی متفاوت عمل کنند. هرشفیلد می‌گوید: «حقیقت این است که ما همیشه، در روابط انسانی‌مان یا در ازدواج‌هایمان، برای دیگران ازخودگذشتگی می‌کنیم.» بنابراین، جنبه مثبت گسستگی ما از خویشتن آینده خودمان آن است که این امر دلیلی دیگر برای تمرین خوبی‌کردن به دیگران است. یکی از این دیگران هم ممکن است شما باشید.

پی‌نوشت:

* «اف. ام. آر. آی» : تصویرسازی تشدید مغناطیسی کارکردی: در این روش تصاویری متناوب از مغز در حال فعالیت و سپس در حال استراحت گرفته می‌شود. سپس این تصاویر با یکدیگر مقایسه می‌شوند تا نواحی درگیر در یک فعالیت مغزی به‌طور فیزیولوژیکی مشخص شوند.

نقل از: وبسایت ترجمان با اندکی تلخیص / نوشته آلیسا اُپار / ترجمه علی برزگر / مرجع: نوتیلوس

یک واکاوی از علل ناتمام ماندن تصمیمات و برنامه های زندگی ما- «چرا» و «چگونه»؟

عصر ایران؛ مبینا محمدی - همه ی ما اهداف یا حداقل کارهایی برای انجام دادن شان داریم؛ تصمیماتی می گیریم اما معمولاً آن ها را هر چقدر هم جذاب یا مفید باشند بعد از مدتی رها می کنیم.
مطمئنم همه ی ما در این مورد تجربه ای مشابه داشته ایم که کاری را آغاز و نیمه تمام رها کنیم؛ چه بر سر تصمیمات ما می آید؟! چه می شود که با اشتیاق فراوان آغاز می کنیم اما رفته رفته و بعضا ناگهان آن را کنار می گذاریم؟!

یکی از تصمیماتی را که آخرین بار گرفته اید و نصف و نیمه گذاشته اید را به یادآورید. احتمالا مدت زیادی را صرف اینکه چگونه باید آن را انجام بدهید گذاشته اید؛ برنامه ریزی های متعدد و ریزی که به شما این اطمینان را بدهد که مو لای درزش نمی رود!

گاه آنقدر این بررسی و فکر کردن برای چگونگی انجام کارمان ، زمان می برد که رفته رفته کمرنگ و کمرنگ تر می شود و به اندازه ی کافی هم تنبل هستیم که دیگر پی اش را نگیریم، بنابراین هیچوقت آن را عملی نخواهیم کرد.

تعویق عملی کردن هدف مان به بهانه ی جمع آوری اطلاعات ( از نوع بی خود) هیچ کمکی به شما نمی کند. شاید با خود فکر کنید من باید بدانم چطور باید کاری را انجام بدهم تا بتوانم شروع کنم! منظور من هم این نیست که چشم و گوش بسته وارد شوید و به اصطلاح دل به دریا بزنید؛ به هیچ وجه! جوانب را در نظر بگیرید و پیش زمینه هایتان را جمع آوری کنید و کلیاتی از طرح کارتان داشته باشید اما از اتلاف وقت به شدت جلوگیری کنید زیرا هرچه از لحظه ای که ما تصمیم به انجام کاری می گیریم می گذرد، احتمال انجام آن هم کمتر خواهد شد و این امری طبیعی است!

نکته مهم اینجاست که "چگونه" کار را انجام دهم به تنهایی کافی نیست. پرسشی دیگر وجود دارد که به احتمال بیشتری ما را از این سستی دور نگاه می دارد.

«چرا» یا «چگونه»؟ / واکاوی علل ناتمام ماندن تصمیمات و برنامه های زندگی ما

برادر کوچولویی دارم که همه ی پرسش هایش با این کلمه شروع می‌شوند و مطمئنم تمام هم سن و سال های او نیز همینطورند : "چرا؟"

شاید چون در کودکی بیشتر به غریزه ی مان متکی هستیم کمتر به چگونگی می اندیشیم. با یک مثال شفاف تر بیان می کنم. برادرم از من می پرسد چرا باید غذا بخورم ؟! و ما اهمیت بقا را به زبان کودکانه بازگو می کنیم؛ هرگز از کودکی نشنیده ام که بگوید چگونه باید غذا خورد؟! چرا که درهر صورت یا به صورت غریزی و در نهایت با دیدن اطرافیانش آن را فرا می گیرد.

در آغاز حیات خود به دنبال چرایی برای انجام هر کار یا وجود هر شی هستیم اما آرام آرام که بزرگ تر می شویم این پرسش برایمان کمرنگ تر می شود و کمتر از خودمان می پرسیم "چرا؟".

"چرا؟" بسیار مهم است چون پاسخ به آن، به معنای انگیزه من از انجام این کار است. اگر ندانیم که به چه علت در حال انجام کاری هستیم چیزی نمی گذرد که روحیه مان را از دست می دهیم و حوصله ی مان سر خواهد رفت.
اما وقتی از دلیل عمل مان می پرسیم دیگر چگونگی آن چندان مهم نخواهد بود و تمام تلاش مان را صرف رسیدن به هدف مان خواهیم کرد.

اما گاه پیش می آید که ما در آغاز کار به شدت به چرای هدف مان می اندیشیم، چگونگی اش را پیدا می کنیم و با قدرت نیز آغاز می کنیم اما باز هم همان روند سستی رخ می دهد!
باز چه بر سر ما آمده؟!
واقعیت این است که ما انسان های فراموشکاری هستیم؛ نیاز داریم گاهی این چراها و انگیزه ها برایمان یادآوری شود و نقش بنزین برای ماشین را اجرا کند.

در نظر بگیرید که برای ۵ سال آینده برای ادامه تحصیل در کشوری انگلیسی زبان برنامه ریزی می کنید. قطعا باید مسلط به این زبان باشید که از مهم‌ترین فاکتور های پذیرش تان است. با آنکه علاقه ی چندانی به زبان ندارید اما مهاجرت برای آینده ی تان مهم تر است. در این جا چرایی مان برای خواندن زبان به اندازه ی کافی محکم هست اما در حین خواندن زبان گاه تنبلی می کنیم و بیراهه می رویم؛ در این لحظات باید به خود تلنگر بزنید و انگیزه ی تان از خواندن زبان را به خود گوشزد کنید. آنگاه دوباره مسیر اصلی را پیدا خواهید کرد.

پیشنهاد می کنم این محرک ها را برای خودتان بنویسید و هر چند وقت یکبار نگاهی به آن بیاندازید و قدرت کلمات را لمس کنید.

چرا ها سوالات مهمی در زندگی هستند که در عین نقش مهمی که دارند گاه فراموش می شوند؛ چرا ها فقط مختص به تصمیمات و اهداف نیستند؛ چراهای دیگری هم وجود دارند که اگر پیش از هرچه به آنها فکر کنیم قطعا احساس بهتری نسبت به خودمان و حتی اطرافیانمان خواهیم داشت. طرح چرا هایی پیش از کلام، پیش از قبول دعوت به یک مهمانی، پیش از آغاز رابطه، پیش از به دنیا آوردن فرزند، پیش از گرفتن مدرک تحصیلی بعدی و ... .

البته زیاد هم به خودتان سخت نگیرید!



بیشتر بخوانید:

*موفقیت را چگونه معنا می کنید؟

*بعد از قرنطینه چه تغییری می کنیم؟!

*قرنطینه ذهن

تاثیر هدف و معنا داشتن زندگی بر طول عمر

طول عمریک مطالعه جدید در آمریکا نشان می‌دهد که یافتن هدف و معنایی در زندگی می‌تواند خطر مرگ زودرس را کاهش دهد.


به گزارش ایسنا، محققان در این مطالعه داده‌های بیش از ۱۰۰۰ بزرگسال آمریکایی را که به پرسشنامه‌های روانشناختی در مورد هدف زندگی پاسخ داده بودند، مورد بررسی قرار دادند. 

آن‌ها دریافتند افرادی که احساس می‌کردند معنای زندگی را پیدا کرده‌اند، بهزیستی جسمی و روانی بهتری را گزارش داده و تمایل به داشتن عمر طولانی‌تری دارند اما افرادی که هنوز به دنبال معنای زندگی بودند، بهزیستی روانی بدتر و هم‌چنین عملکرد ضعیف‌تر شناختی داشتند.

یافته‌های این تیم تحقیقاتی از دانشگاه کالیفرنیای سن دیگو حاکی از آن است که عدم دستیابی به هدف زندگی به خودی خود یک عامل خطر برای مرگ زودرس بوده و یافتن آن ممکن است به افزایش سال‌های عمر کمک کند.

به گفته یک استاد روانپزشکی و علوم اعصاب دانشکده پزشکی سن دیگوی آمریکا، بسیاری از افراد از منظر فلسفی به معنی و هدف در زندگی فکر می‌کنند. نکته آن است که افرادی که به این معنا دست می‌یابند نسبت به اشخاصی که در یافتن آن موفق نیستند، زندگی شادتر و سالم‌تری دارند.

در این مطالعه که داده‌های بیش از ۱۰۰۰ بزرگسال آمریکاییِ بین ۲۱ تا بیش از ۱۰۰ ساله مورد بررسی قرار گرفته، از شرکت‌کنندگان خواسته شد تا عباراتی از جمله "من به دنبال یک هدف یا مأموریت برای زندگی خودم هستم" و "من یک هدف رضایت‌بخش در یافته‌ام" را امتیازبندی کنند.

نتایج نشان داد افرادی که به این هدف دست‌ یافته‌اند از سلامت جسمی و روانی بهتری برخوردارند. هم‌چنین افرادی که در جست‌وجوی این معنا بودند از افرادی که به دنبال آن نیستند، از وضعیت سلامت بهتری برخوردار هستند.

هم‌چنین اثرات دستیابی به این معنا در افراد کمتر و بیشتر از ۶۰ ساله متفاوت بوده است. در دهه دوم زندگی افراد به طور معمول در مورد شغل، شریک زندگی و هدف خود مطمئن نیستند. با ورود به دهه سوم و چهارم زندگی امکان دارد افراد شغل و شریک زندگی خود را پیدا کرده و جست‌وجو برای یافتن معنای زندگی کاهش یافته و در عوض معنا افزایش می‌یابد. 

بعد از ۶۰ سالگی معمولا این روند تغییر می‌کند. افراد در این سن اغلب بازنشسته شده‌اند. درست همان طور که داشتن شغلی ثابت منجر به شفافیت هدف زندگی می‌شود، از دست دادن آن منجر به ایجاد حسی مبهم در مورد هدف زندگی می‌شود. 

بسیاری تصور می‌کنند با از دست دادن شغلشان، بخشی از هویت خود را از دست داده‌اند. هم‌چنین در این سنین مشکلات سلامتی آغاز شده و احتمال دارد افراد بسیاری از اعضای خانواده و عزیزان خود را از دست بدهند. از همین رو با تغییر معنای قبلی افراد شروع به جست‌وجوی دوباره برای یافتن معنایی جدید در زندگی خود می‌کنند. 

به نوشته روزنامه دیلی میل، در اوایل سال جاری میلادی (۲۰۱۹)، مطالعه‌ای در مورد ۷۰۰۰ آمریکایی میانسال نشان داد افرادی که هدفی قوی در زندگی ندارند، بیش از دو برابر افرادی که حداقل یک هدف قوی در زندگی خود دارند، احتمال مرگ ناشی از بیماری‌های قلبی-عروقی طی یک دوره پنج ساله را دارند. این هدف حتی در جلوگیری از مرگ و میر زودرس بیش از ترک دخانیات یا ورزش منظم تاثیر دارد.

احساس مسؤولیت مان را متناسب کنیم!

از پربیننده های "سواد زندگی"
اگر احساس مسؤولیت های خود را به "قدرتی که داریم" محدود کنیم، اثر فوری آن را در کاهش استرس هایمان خواهیم دید. ما مسؤول خیلی چیزها نیستیم، واقعاً نیستیم.
سواد زندگی؛ توسعه توانمندی های فردی/ جعفر محمدی - چرا استرس داریم؟ هیچ کس پاسخ جامعی برای این پرسش ندارد؛ ریشه استرس را می توان از دلایل فیزیولوژیک گرفته تا عوامل محیطی، جست و جو کرد.

در این درس، می خواهیم به یکی از عوامل بسیار مهم استرس بپردازیم که پدید آورنده طیف وسیعی از استرس هاست : عدم تطابق بین "قدرت" و "احساس مسؤولیت". 

همه ما، کم یا زیاد، از احساس مسؤولیت برخورداریم:
- به عنوان پدر یا مادر در برابر آینده فرزندان مان
- به عنوان مدیر در قبال شرکت و همکاران مان
- به عنوان یک تاجر درباره آینده مالی کسب و کارمان
- به عنوان یک شهروند در خصوص فردای کشورمان
- به عنوان یک انسان درباره وضعیت انسان ها در جهان
- ...

این فهرست را می توانیم شخصی سازی کنیم و احساس مسؤولیت های خاص خودمان را لیست کنیم.
حالا مقابل هر کدام از احساس مسؤولیت های خود، میزان قدرتی را که برای محقق کردن خواسته مان داریم در نظر بگیریم.

مثلاً به عنوان والدین، در برابر آینده اخلاقی، تحصیلی و شغلی فرزندان مان احساس مسؤولیت داریم ولی آیا به اندازه مسؤولیتی که احساس می کنیم قدرت و اختیار هم داریم؟ مثلاً آیا این قدرت را داریم که تضمین کنیم فرزندان مان بهترین تحصیلات را خواهند داشت یا اخلاقی متعالی خواهند داشت و حتماً شغلی آبرومند و پردرآمد و موفق خواهند داشت؟ معلوم است که نه!

احساس مسؤولیت مان را کم کنیم!
یا اگر صاحب کسب و کاری هستیم و خواهان آینده مالی موفقی برای مجموعه تجاری مان و احساس مسؤولیت هم می کنیم، آیا معنایش این است که حتماً قدرت و اختیار کافی هم برای تحقق خواسته هایمان داریم؟ و مطمئن هستیم که می توانیم نوسانات مالی ناگهانی یا تغییر قوانین و رقبا و تکنولوژی و ...  را صد در صد پیش بینی کنیم و بر همه چالش ها غلبه کنیم؟ باز هم معلوم است که نه!

استرس دقیقاً از جایی آغاز می شود که ما احساس مسؤولیت هایی داریم که در قبال آنها قدرت و اختیار کافی نداریم. 

راهکار چیست؟
باید بین احساس مسؤولیت و قدرتی که داریم توازن ایجاد کنیم. مثلاً درباره احساس مسؤولیت پدری یا مادری در قبال فرزندان مان، باید بدانیم که ما تنها وظیفه داریم در حد توان خودمان مراقب شان باشیم و تربیت شان کنیم؛ بعد از آن، دیگر در دایره اختیارات ما نیست و نیازی نیست به بیش از آن حتی فکر کنیم.

ما به عنوان مدیر یک کسب و کار، موظفیم بهترین روش های مدیریتی را در حال حاضر به کار ببریم و تا حد امکان، آینده پژوهی و تدبیر کنیم؛ ولی این که واقعاً در آینده چه اتفاقی می افتد و ورشکست می شویم یا توسعه می یابیم  در حوزه قدرت و اختیار ما نیست و نباید نگرانش باشیم.

ما به عنوان یک شهروند خوب تنها می توانیم اصول شهروندی و قوانین را رعایت کنیم و در حد خودمان برای بهتر شدن جامعه مان کاری کنیم؛ ولی هیچکدام از ما توانایی آن را نداریم که یک تنه به مبارزه با همه نارسایی های کشورمان برویم و معجزه کنیم.

ما به عنوان انسان، از این که در جهان امروز، جنگ و نابرابری و فقر وجود دارد ناخرسند هستیم؛ ولی اگر برای ایجاد صلح و عدالت در جهان احساس مسؤولیت می کنیم، آیا برای تحقق آن، واقعاً قدرت داریم؟

ما اغلب از تغییر دادن رفتار اعضای خانواده مان نیز عاجزیم چه رسد به تغییر جهان؟! پس چرا باید در قبال چیزی که بر آن تسلطی نداریم احساس مسؤولیت کنیم و دچار استرس شویم؟

همان طور که گفته شد بخش عمده ای از استرس های ما، ناشی از "احساس مسؤولیت های نامتوازن با قدرت" است. بنابراین اگر همین الان احساس مسؤولیت های خود را به "قدرتی که داریم" محدود کنیم، اثر فوری آن را در کاهش استرس هایمان خواهیم دید. ما مسؤول خیلی چیزها نیستیم، واقعاً نیستیم.

یادمان باشد تنها چیز و تنها کسی که روی آن اختیار داریم "خودمان" هستیم، تازه آن هم نه به طور مطلق. بنابراین سطح و عمق احساس مسؤولیت مان را کم کنیم و تنها روی چیزهایی تمرکز کنیم که بر آنها قدرت و اختیار داریم. 
کاهش احساس مسؤولیت در قبال دنیای پیرامون و در واقع، حذف احساس مسؤولیت های نامتوازن، بهترین کمک به خودمان و جهان پیرامون ما است؛ چون هر اندازه استرس کمتری داشته باشیم، انسان سالم تری هستیم و انسان سالم تر بودن، هم برای خودمان بهتر است، هم برای اطرافیان و جهان.

پس بیایید، احساس مسؤولیت مان را هرس کنیم، درست مانند بریدن شاخه های اضافی درختان که به رشد بهتر آنها می انجامد.