واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

امامان صادق‏ و باقر العلوم علیهما ‏السلام و تقیّه‏

امام صادق‏ علیه ‏السلام و تقیّه‏

شنبه ۰۸ تیر ۱۳۹۸

سیدمحمودطاهری  

اشاره

یکى از شیوه هاى حفظ اسلام و تشیّع، «تقیّه» بجا و به موقع بوده است. اهل بیت علیهم السلام از تقیّه به عنوان تاکتیکى مقتدرانه و عزّتمندانه براى رسیدن به اهداف عالیه خود استفاده کرده، پیروانشان را نیز بدان توصیه مى کردند.
بسیارى از پیامبران الهى و پیروان آنها، همچنین اهل بیت علیهم السلام و یارانشان، توانستند با تقیّه بهنگام، درست و شجاعانه، دین الهى را از خطر نابودى حفظ کنند؛ همچنین دستاوردهاى وحیانى را از خطر زوال مصون بدارند و حتى در بسیارى از زمانها، جان خود را از نابودى نابهنگام، زودرس و احیاناً کم ثمر باز دارند؛ چنان که در این باره از حضرت على علیه السلام چنین روایت شده است:
«وَآمُرُکَ اَنْ تَسْتَعْمِلَ التَّقِیَّةَ فِى دِینِکَ، وَاِیَّاکَ ثُمَّ اِیَّاکَ اَنْ تَتَعَرَّضَ لِلْهَلاکِ وَاَنْ تَتْرُکَ التَّقِیَّةَ الَّتِى اَمَرْتُکَ بِها فَاِنَّکَ شائِطٌ بِدَمِکَ وَدِماءِ اِخْوانِکَ، مُعَرِّضٌ لِنِعَمِکَ وَلِنِعَمِهِمْ لِلزَّوالِ مُذِلُّهُمْ فِى اَیْدِى اَعْداءِ دِینِ اللَّهِ وَقَدْ اَمَرَکَ اللَّهُ تَعالى بِاِعْزازِهِمْ؛(1) به تو امر مى کنم که تقیّه را در دینت به کار ببرى. مبادا، مبادا خود را در معرض هلاک شدن قراردهى، و مبادا تقیه اى که به تو دستور مى دهم، ترک کنى. در این صورت، خون خود و برادرانت را در مسیر ریخته شدن و نعمتهاى خود و برادرانت را در معرض نابودى قرار داده اى و آنان را در دست دشمنان دین خدا، خوار و ذلیل کرده اى؛ در حالى که خداوند، عزیز داشتن آنها را به تو امر کرده است.»
از این رهگذر، بى گمان یکى از رسالتهاى سازنده و پربار امام صادق علیه السلام در طول زندگى پرثمر ایشان، همین مسئله تقیّه بوده است. فراوانى احادیثى که از آن حضرت در توصیه به تقیّه راستین آمده است، گواه اهمیت این امر ونقش آفرینى آن در زندگى دینداران است.
بررسى مسئله تقیّه و جایگاه آن در مکتب تشیّع با رویکرد به فرموده هاى گهربار حضرت صادق علیه السلام، جانمایه نوشتار ذیل را تشکیل مى دهد.

مفهوم شناسى تقیّه
تقیّه به خطر پرهیزى گویند و در اصطلاح شرع، عبارت است از: خوددارى از اظهار عقیده و مذهب خویش در مواردى که ضرر مالى یا جانى، یا عرضى، متوجّه شخص باشد و به تعبیر دیگر: رهانیدن شخص است از خطرى که از ناحیه دیگران متوجّه اوست با گفتار یا کردارى بر خلاف وظیفه اولیه شرعیه. (2)
تقیّه در اصطلاح متکلمان عبارتست از: پوشاندن و اظهار نکردن عقیده دینى و حتى ترک فرایض آن، در آن هنگام که از آشکار کردن آن، خطرى متوجه شخص شود. شیعه، آن را جایز و در بعضى موارد، واجب مى داند. طرفداران تقیه معتقدند که این کار براى شخص پیغمبر، به سبب آنکه مؤسّس دین و مبیّن احکام است، جایز نیست؛ ولى پیشوایان دین اگر در انجام یکى از تکالیف، با خطر رو به رو مى شدند، براى رعایت مصلحت فرد یا جماعت، تقیّه بر آنها جایز بود. (3)
طرفدارى شیعه از ضرورت تقیه، مبتنى بر رعایت اصل معقول احتیاط از سوى یک اقلیت تحت تعقیب است. شیعیان از آنجا که در بخش اعظم تاریخى شان، اقلیتى در درون جامعه اسلام بوده و غالباً در رژیمهاى مخالف با معتقداتشان به سر برده اند، تنها راه خردمندانه اى که مى توانسته اند در پیش بگیرند، این بوده است که از خطر انقراض خود بر اثر تبلیغ و اشاعه آزادانه عقایدشان پرهیز کنند؛ گرچه هر وقت که موقع مناسب بوده با شوریدن بر حکام جور، تکانى به وجدان مسلمانان داده و از انجام رسالت خویش باز نمانده اند.
این رفتار محتاطانه در تاریخ اسلام، منحصر به شیعه نبوده، سایر نحله ها و نهضتها نیز هر گاه که در تهدید متجاوزان واقع شده اند به همین تاکتیک متوسل شده اند؛ ولى این عملکرد تقریباً به نحوى انحصارى با تشیّع قرین شده است. (4)
امام صادق علیه السلام مى فرماید: «عَلَیْکُمْ بِالتَّقِیَّةِ فَاِنَّهُ لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یَجْعَلْهُ شِعارَهُ وَدِثارَهُ مَعَ مَنْ یَأمَنُهُ، لِتَکُونَ سَجِیَّةً مَعَ مَنْ یُحَذِّرُهُ؛(5) بر شما باد به رعایت تقیّه و هر کس آن را روش و لباس خود قرار ندهد در مورد کسانى که از آنان در امان است، از ما نیست [چنین شیوه اى را رعایت کند] تا تقیّه به صورت سجیّه او در برابر کسانى درآید که از آنان برحذر است.»
مفضّل گوید که از امام صادق علیه السلام درباره این آیه شریفه [که از زبان ذو القرنین در باره ساختن سدّ براى در امان ماندن از قوم فتنه گر یأجوج و مأجوج نقل شده است ] «أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ رَدْمًا »(6) پرسیدم. فرمود: «التَّقِیَّةُ؛ [مقصود از سدّ] تقیّه [است ].»
آن گاه آن حضرت افزود: «[در چند آیه بعد که مى فرماید:] «فَمَا اسْتَطَعُوا أَن یَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطَعُوا لَهُ و نَقْباً»؛(7)«پس [بر اثر این سد، دشمنان ]نتوانستند از آن بالا روند و نتوانستند آن را سوراخ کنند؛ اِذا عَمِلَ بِالتَّقِیَّةِ لَمْ یَقْدِرُوا فِى ذلِکَ عَلى حِیلَةٍ وَهُوَ الْحِصْنُ الْحَصِینُ، وَصارَ بَیْنَکَ وَبَیْنَ اَعْداءِ اللَّهِ سَدّاً لا یَسْتَطِیعُونَ لَهُ نَقِیباً؛(8) چون به تقیه عمل کرد، دشمنان نتوانستند چاره اى بیندیشند و تقیّه، دژى محکم است و بین تو و دشمنان خدا سدّى است که دشمنان خدا هرگز نخواهند توانست، در آن رخنه کنند.»

اهمّیت تقیّه
احادیث زیر بیانگر اهمّیت تقیّه در کلام امام صادق علیه السلام است:
«اِیَّاکُمْ اَنْ تَعْمَلُوا عَمَلاً یُعَیِّرُونا بِهِ، صَلُّوا فِى عَشائِرِهِمْ وَعُودُوا مَرْضاهُمْ وَاشْهَدُوا جَنائِزَهُمْ وَلا یَسْبِقُونَکُمْ اِلى شَى ءٍ مِنَ الْخَیْرِ فَاَنْتُمْ اَولى بِهِ مِنْهُمْ وَاللَّهِ ما عُبِدَ اللَّهُ بِشَى ءٍ اَحَبُّ اِلَیْهِ مِنَ التَّقِیَّةِ؛(9) مبادا کارى کنید که ما را بدان سرزنش کنند. در میان قبیله هاى آنان (مخالفان) نماز بخوانید (در نماز جماعت آنان شرکت کنید)، از بیماران آنها عیادت کنید و بر جنازه مرده هاى آنها حاضر شوید، و مبادا آنها به کار خیر بر شما سبقت جویند که شما به خیر از آنها سزاوارترید و به خدا سوگند، خداوند به چیزى محبوب تر از تقیه عبادت نشده است
«وَاللَّهِ مَا النَّاصِبُ لَنا حَرْباً بِاَشَدَّ عَلَیْنا مَؤُونَةً مِنَ النَّاطِقِ عَلَیْنا بِما نَکْرَهُ، فَاِذا عَرَفْتُمْ مِنْ عَبْدٍ اِذاعَةً فَامْشُوا اِلَیْهِ وَرُدُّوهُ عَنْها؛(10) به خدا سوگند! آنکه شمشیر دشمنى به روى ما بکشد، به ما ناگوارتر تمام نمى شود، از آنکه سخنى بر زبان ما بگوید که ما آن را ناخوش داریم. چون بفهمید که بنده اى راز را فاش مى کند، نزد او بروید و او را از این کار بازدارید.»
به امام صادق علیه السلام عرض شد: «اى پسر رسول خدا! در مسجد، مردى را مى بینیم که آشکارا به دشمنان شما دشنام مى دهد و نام آنها را مى برد.» حضرت فرمود: «چه مرضى دارد؟ خدا لعنتش کند که ما را در معرض اذیت مى اندازد؛ همانا که حقتعالى فرمود: "به آنها که غیر خداوند را مى خوانند دشنام نگویید تا آنها نیز خدا را دشنام ندهند." (انعام/108).» (11)

برهانهاى نقلى و عقلى بر جواز تقیّه
تشیّع درباره جواز تقیّه به برهانهاى فراوانى مجهّز است و در این زمینه، هم از آیات قرآن کریم، دلایل کافى دارد، هم از احادیث و هم از داده هاى عقلانى، که به صورت مختصر برخى از آن برهانها را بررسى مى کنیم:

1. قرآن کریم
الف. مشهورترین آیه در تجویز تقیّه، این آیه شریفه است که مى فرماید: «لَا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَفِرِینَ أَوْلِیَآءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَمَن یَفْعَلْ ذَلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِى شَىْ ءٍ إِلَّا أَن تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَیُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ »؛(12) «مؤمنان نباید کافران را به جاى مؤمنان به دوستى بگیرند و هر که چنین کند، در هیچ چیز از خدا، براى او بهره اى نیست؛ مگر اینکه از آنان به نوعى تقیّه کند و خداوند شما را از عقوبت خود مى ترساند، و بازگشت همه به سوى خداست.»
امین الاسلام طبرسى در مجمع البیان مى نویسد: «این آیه شریفه، بیانگر این واقعیت است که اصل دفاعى و انسانى تقیّه، از نظر اسلام و قرآن جایز است.» (13)

ب. قرآن کریم مى فرماید: «مَن کَفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعْدِ إِیمَنِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئنُّ بِالْإِیمَنِ وَ لَکِن مَّن شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ »؛(14) «هر کس پس از ایمان آوردن خود، به خدا کفر ورزد؛ مگر آنکه مجبور شده، ولى قلبش به ایمان، اطمینان دارد، آرى، آنها که سینه خود را براى پذیرش کفر گشوده اند، غضب خدا بر آنهاست؛ و عذاب عظیمى در انتظارشان است.»
این آیه درباره عمّار یاسر نازل شده است و تقیّه را امضا مى کند. (15)

ج. همچنین در آیه 28 سوره غافر مى خوانیم: «وَ قَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمَنَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلاً أَن یَقُولَ رَبِّىَ اللَّهُ وَقَدْ جَآءَکُم بِالْبَیِّنَتِ مِن رَّبِّکُمْ »؛(16) «و مردى مؤمن از خاندان فرعون که ایمان خود را نهان مى داشت، گفت: آیا مردى را مى کشید که مى گوید: پروردگار من خداست؟ و مسلّماً براى شما از جانب پروردگارتان دلایل آشکارى آورده است.»
بر پایه این آیه، تقیّه از خطوط کلى دین است. (17)

2. عقل
بى گمان، عقل سلیم با آموزه هاى دینى، هماهنگ است و آنچه را که شرع بدان توصیه مى کند، عقل نیز بدان دستور مى دهد. تقیّه نیز از جمله معارف دینى است که عقل نیز آن را مى پذیرد و بدان توصیه مى کند. استاد شهید مرتضى مطهرى رحمه الله در این باره مى نویسد:
«تقیه، مطلقاً یک نوع تاکتیکى است براى حفظ هدف و رسیدن به هدف؛ و قانونى است که عقل آن را مى پذیرد؛ بلکه واجب مى شمارد و در جهان سیاست نیز بدون آنکه نام آن را تقیّه بگذارند، آن را مى پذیرند.» (18)
در حقیقت، تمام مردم عاقل و خردمند جهان، وقتى خود را بر سر دوراهى مى بینند که یا باید از اظهار عقیده باطنى خود چشم بپوشند و یا با اظهار عقیده خود، جان و مال و حیثیت خود را به خطر افکنند، تحقیق مى کنند. اگر اظهار عقیده در موردى باشد که ارزش براى فدا کردن جان و مال و حیثیت داشته باشد، در چنین موقعى، اقدام به این فداکارى را صحیح مى شمارند و اگر اثر قابل ملاحظه اى در آن نبینند، از اظهار عقیده چشم مى پوشند. (19)

تقیّه یا نفاق؟!
برخى، تقیّه را نوعى نفاق و دورویى و نشانه ضعف شخصیّت و عدم شجاعت شخص مى دانند؛ در حالى که اساس و انگیزه این دو حرکت، مسیر این دو را از یکدیگر جدا کرده، آنها را از همدیگر کاملاً متمایز مى سازد. در حقیقت، تقیّه از انسانى باورمند، و براساس حکمت و مصلحتى پنهانى صورت مى پذیرد و پیامدهاى آن نیز همواره سازنده است؛ در حالى که نفاق، از شخصى بى اعتقاد و به انگیزه نیرنگ و فریب دیگران بروز مى کند و عواقب آن نیز زیانبار است.
به تعبیر استاد شهید مرتضى مطهرى رحمه الله «تفاوت این دو از قبیل دام انداختن یا سپر به کار بردن است. نفاق براى به دام انداختن دیگرى است که اگر انسان یکرنگى و صراحت به خرج دهد، او راه خود را مى گیرد و مى رود، و تقیّه براى حفظ نیروى مالى یا جانى و یا اعتبارى خود است که اگر صراحت به کار برده شود، طرف مقابل، ضربت خود را وارد مى آورد.
نفاق، پنهان نمودن کفر و اظهار ایمان است و از دو جهت بد است: یکى از جهت کفر و دیگرى از جهت اغفال و به دام انداختن. صرف مخالفت ظاهر با باطن، اگر هدف فاسد نباشد، بد نیست؛ بلکه در مواردى لازم و ضرورى است. در حدیث است که مؤمن خوشحالى اش در چهره اش و اندوهش در قلبش است. باز دستور رسیده است که در حضور مصیبت زده، قیافه حزن و اندوه به خود بگیرید.
فرق نفاق و تقیّه از قبیل تفاوت متوجه کردن ضرر به غیر و دفع ضرر متوجه به نفس است. متوجه کردن ضرر به غیر، حرام است؛ اما دفع ضرر از خود واجب است؛ مگر آنکه مصلحتى قوى تر در کار باشد.» (20)


بیزارى قلبى از فسق و کفر، نشانه تقیّه راستین
بهترین نشانه تقیّه راستین، هماهنگ نبودن دل است با آنچه برخلاف باورهاى دینى از شخص بروز مى کند. تنها در این صورت است که تقیّه مورد نظر اسلام، مصداق پیدا کرده، شخص از پاداشهاى فراوان برخوردار مى شود.
در حقیقت، تقیّه، عبارت است از: تظاهر به قول یا فعلى که با نیت و معتقدات فاعلش فرق دارد و غالباً پرداختن اضطرارى و موقت، به دروغ مصلحت آمیز، و پرهیز از راست فتنه انگیز، به قصد حفظ جان و مال و عرض و آبروى خود یا مسلمانان دیگر است. (21)
زمخشرى در کشاف مى نویسد: «مراد از آیه 28 آل عمران که در آن دوستى با کافران را در صورت خوف تجویز کرده است، دوستى و معاشرت ظاهرى است؛ در حالى که قلب او خالى از دوستى و میل به کافران باشد؛ همانند سخن عیسى مسیح که مى گوید: "در وسط باش؛ اما از کنار راه برو."» (22)
سید قطب نیز مى نویسد: «تقیّه باید با زبان صورت گیرد و دوستى با قلب.» ابن عباس رحمه الله گفته است: «تقیّه با عمل نیست و بلکه با زبان است.» پس تقیه اى که در چنین مواردى جایز و بلامانع است، عبارت از این نیست که میان مؤمن و کافر، مودّت و محبّت برقرار شود. همچنین تقیّه جایز، این نیست که مؤمن، کافر را در عمل به شکلى از اشکال به نام تقیّه، مدد و یارى رساند.» (23)
در این باره دو حکایت ذیل، شنیدنى است:
حکایت اوّل
مشرکان قریش در صدر اسلام بلال مؤذن، عمار و سمیّه، مادر عمار را - که مسلمان شده بودند - دستگیر کردند. به بلال و آن زن پیشنهاد دادند که از دین اسلام برگردند، قبول نکردند؛ در نتیجه، بلال را زیر شکنجه شدید قرار دادند و همچنین سمیّه، مادر عمار را به چهار میخ کشیدند تا به شهادت رسید؛ ولى عمار را رها کردند، به سبب سخنى که از روى تقیه گفت و همه مشرکان از آن سخن، خوشحال شدند.
عمار پس از آزادى از حرفى که زده بود، سخت پشیمان و ناراحت بود و این نگرانى شدید را نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله ابراز و اظهار شرمندگى کرد؛ اما حضرت فرمود: «آیا دلت در آن زمان که این حرف را زدى با زبانت یکى بود؟ آیا به آنچه گفتى راضى بودى؟» عرض کرد: «نه.» فرمود: «اگر بار دیگر هم در چنین وضعى قرار گرفتى، همین عمل را انجام بده و آن گاه آیه شریفه ذیل نازل شد:
«مَن کَفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعْدِ إِیمَنِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنُّ بِالْإِیمَنِ »؛(24) و(25)

حکایت دوم
دو تن از یاران پیامبر اعظم صلى الله علیه وآله را نیروهاى متعصّب و گمراه پیامبر دروغین، مسیلمه، دستگیر کردند. مسیلمه به یکى از آنان گفت: «آیا به رسالت محمدصلى الله علیه وآله گواهى مى دهى؟» آن شخص گفت: «آرى.» پرسید: «آیا به رسالت من هم گواهى مى دهى؟» او گفت: «آرى» و آزاد شد. سپس دومى را فرا خواند و از وى نیز پرسید: «آیا به پیامبرى محمدصلى الله علیه وآله گواهى مى دهى؟» پاسخ داد: «آرى.» پرسید: «به رسالت من چطور؟» پاسخ داد: «خیر» و در نتیجه گردنش را زدند.
هنگامى که ماجرا به اطلاع پیامبر گرامى صلى الله علیه وآله رسید، فرمود: «نفر دوم، شهید راستگویى و ایمان تزلزل ناپذیر خود شد و دیگرى که تقیّه کرد و نجات یافت نیز از راه اجازه خدا بر رعایت تقیه بهره گرفت و بر او گناهى نیست؛ [چرا که دل او به آنچه گفته بود باور نداشت. (26)]»

تقیّه، عاملى براى حفظ دین
دین، موهبتى آسمانى و گوهرى ارزشمند است که باید با همه وجود از آن نگهبانى کرد و آن را از خطر نابودى بازداشت، و همان گونه که گاهى بر اثر صراحت در ابراز عقیده و مبارزه اى آشکار، دین انسان محفوظ مى ماند، گاهى نیز با پنهان داشتن عقیده که همان تقیّه باشد، دین آدمى مصون مى ماند.
در این باره، این حدیث زیبا از امام صادق علیه السلام شنیدنى است:
«اِتَّقُوا عَلى دِینِکُمْ فَاحْجُبُوهُ بِالتَّقِیَّةِ فَاِنَّهُ لا اِیمانَ لِمَنْ لا تَقِیَّةَ لَه؛ اِنَّما اَنْتُمْ فِى النَّاسِ کَالنَّحْلِ فِى الطَّیْرِ، لَوْ اَنَّ الطَّیْرَ تَعْلَمُ ما فِى اَجْوَفِ النَّحْلِ، ما بَقِىَ شَى ءٌ اِلَّا اَکَلَتْهُ وَلَوْ اَنَّ النَّاسَ عَلِمُوا ما فِى اَجْوافِکُمْ اَنَّکُمْ تُحِبُّونا اَهْلَ الْبَیْتِ لَاَکَلُوکُمْ بِاَلْسِنَتِهِمْ وَلَنَحَلُوکُمْ فِى السِّرِّ وَالْعَلانِیَةِ، رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً مِنْکُمْ کانَ عَلى وِلایَتِنا؛(27) براى حفظ دین خودتان تقیّه کنید و آن را زیر پرده تقیه بدارید؛ زیرا هر که تقیه ندارد، ایمان ندارد. همانا شما در میان مردم چون زنبور عسل میان پرندگان هستید که اگر پرنده ها مى دانستند درون زنبور عسل چیست، چیزى از آن نمى ماند که آن را نخورند و اگر مردم بدانند که در درون دل شما چیست و بفهمند که شما ما خاندان را دوست مى دارید، شما را با زبانشان بخورند و درباره شما در نهان و عیان، بد گویند. خدا رحمت کند بنده اى را از شما که بر دوستى و ولایت ما باشد.»
همچنین حضرت جعفر بن محمدعلیهماالسلام مى فرماید: «اِنَّ تِسْعَةَ اَعْشارِ الدِّینِ فِى التَّقِیَّةِ وَلا دِینَ لِمَنْ لا تَقِیَّةَ لَهُ؛(28) همانا که نُه دهم دین در تقیّه است و کسى که تقیّه ندارد، دین ندارد.»

تقیّه، سپر دفاع
تاریخ پرفراز و نشیب تشیّع، گواه این نکته است که موجودیت آنان پیوسته از سوى دشمنان با خطر رو به رو بوده است. از سوى دیگر، آنان به خوبى از این نکته آگاه بودند که با تهوّر و بى باکى ناسنجیده در برابر انبوه دشمنان، خود و دستاوردهاى وحیانى را در معرض نابودى کامل قرار مى دهند. پس چاره کار را در آن دیدند که گاهى با وانمود ساختن هماهنگى خویش با خواسته دشمنان، خود را از شرّ آنان در امان بدارند و بدین گونه بین خود و آنان، سپرى ایمنى بخش قرار دهند و دین خود را این گونه از گزند آفتها مصون دارند.
آیت اللّه جوادى آملى (دام ظلّه) در این باره مى فرماید: «هیچ گروهى مانند شیعه اثنا عشرى در رنج و زحمت نبوده است. پیشوایان شیعه یا به شهادت رسیدند یا تحت نظر و زندانى بودند و براى آنکه اصول شیعه بماند و ثمراتى مانند انقلاب شکوهمند اسلامى داشته باشد، باید از برخى فروع، چشم مى پوشیدند، تا با سپر قرار دادن این روش، ماندگارىِ آن اصول، ضمانت شود. شیعه، هر حکومتى را امضا نمى کرد و در برابر ستمگران مى ایستاد؛ از اینرو ناگزیر، از تقیه استفاده مى کرد.» (29)
امام صادق علیه السلام مى فرماید: «التَّقِیَّةُ تُرْسُ الْمُؤْمِنِ وَلا اِیمانَ لِمَنْ لا تَقِیَّةَ لَهُ؛(30) تقیه، سپر مؤمن است و کسى که تقیّه ندارد، ایمان ندارد.» در روایتى دیگر از آن حضرت چنین آمده است: «التَّقِیَّةُ تُرْسُ اللَّهِ بَیْنَهُ وَبَیْنَ خَلْقِهِ؛(31) تقیه سپر خدا است میان او و میان خلق او (یعنى مانع عذاب خدا و نزول بلا است) (شرح از علّامه مجلسى).»
همچنین در کلام حضرت صادق علیه السلام است که: «التَّقِیَّةُ تُرْسُ الْمُؤْمِنِ وَالتَّقِیَّةُ حِرْزُ الْمُؤْمِنِ اِنَّ الْعَبْدَ لَیَقَعُ اِلَیْهِ الْحَدِیثُ مِنْ حَدِیثِنا فَیَدِینُ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ بِهِ فِیما بَیْنَهُ وَبَیْنَه، فَیَکُونُ لَهُ عِزَّاً فِى الدُّنیا وَنُوراً فِى الْآخِرَةِ وَاِنَّ الْعَبْدَ لَیَقَعُ اِلَیْهِ الْحَدِیثُ مِنْ حَدِیثِنا فَیُذِیعُهُ فَیَکُونُ لَهُ ذُلازاً فِى الدُنیا وَیَنْزِعُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ ذلِکَ النُّورَ مِنهُ؛(32) تقیه، سپر مؤمن است، تقیه، نگهدار مؤمن است. به راستى بنده اى هست که حدیثى از ما به دست او مى رسد [و مأمور به کتمان است ] و او میان خود و خداى عز وجل نسبت بدان دیندارى مى کند. پس وسیله عزّت او است در دنیا، و نور است در آخرت؛ و بنده اى هست که حدیثى از ما به دستش مى افتد و آن را آشکار مى سازد و در دنیا خوار مى شود و خداى عزّ وجلّ آن نور را از او مى گیرد.»
بنا براین تقیه بهنگام، نه نشانه ضعف است و نه ترس از انبوه دشمن و نه تسلیم در برابر فشار؛ بلکه تقیه، یک نوع تاکتیک حساب شده براى حفظ نیروهاى انسانى و هدر ندادن ایشان در موضوعات کوچک و کم اهمیت است.
در همه دنیا معمول است که اقلیتهاى مجاهد و مبارز، براى واژگون کردن اکثریتِ ستمگر، غالباً از روش «استتار» استفاده مى کنند، جمعیت زیر زمینى تشکیل مى دهند، برنامه هاى سرّى دارند و بسیار مى شود که خود را به لباس دیگران در مى آورند، و حتى هنگام دستگیر شدن، سخت مى کوشند تا حقیقت کار آنان مکتوم بماند، تا نیروهاى گروه خود را بیهوده از دست ندهند.
هیچ عقلى اجازه نمى دهد که در این گونه شرایط، مجاهدانى که در اقلیت هستند، آشکارا خود را معرفى کنند و به آسانى از سوى دشمن، شناسایى و نابود شوند. (33)

تقیّه یا تغییر شکل مبارزه
در تاریخ مبارزات مذهبى، اجتماعى و سیاسى، زمانهایى پیش مى آید که انسانهاى حق طلب اگر به مبارزه آشکار دست بزنند، هم خودشان و هم مکتبشان را به دست نابودى مى سپارند. در چنین شرایطى، عاقلانه آن است که شکل مبارزه را تغییر دهند و به مبارزه غیر مستقیم با دشمنان بپردازند، و تقیّه در حقیقت مبارزه اى مخفیانه و غیر مستقیم است.
«معمولاً ضربات غافلگیرانه بر پیکره دشمن جز از طریق تقیه و کتمان نقشه ها صورت نمى گیرد. مؤمن آل فرعون نیز تقیه اش براى خدمت به آیین موسى علیه السلام و دفاع از حیات او در لحظه هاى سخت و بحرانى بود. آیا اگر مؤمن آل فرعون از روش تقیه و مبارزه غیر مستقیم استفاده نمى کرد، هرگز توانایى انجام این خدمات را داشت؟
حتى شخص پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله در آغاز قیامش به مدت چند سال، به صورت پنهانى، دعوت و از همین روش استفاده مى کرد. آن حضرت پس از مدتى، آن گاه که یارانش فزونى گرفت و پایه هاى اصلى اسلام استوار شد، دعوت خویش را آشکار کرد." (34)

تقیه، سبب پاداش مضاعف
چنان که از احادیث اهل بیت علیهم السلام استفاده مى شود، تقیّه، تنها نوعى تاکتیک و مبارزه اى پنهانى و شیوه اى احتیاطآمیز در زندگى شیعیان به شمار نمى آید؛ بلکه عملى عبادت گونه است و پاداشهاى پروردگار را در پى دارد. این عمل، مقام انسان را نزد خداوند ارتقا مى بخشد و به شخص، تعالى روحى عطا مى کند.
در این باره به این احادیث توجّه کنیم:
«سَأَلْتُ عَنْ اَبِى عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ: «اُولئِکَ یُؤتُونَ اَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ بِما صَبَرُوا» قالَ: بِما صَبَرُوا عَلَى التَّقِیَّةِ وَ سُئِلَ عَنْهُ علیه السلام فِى قَولِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ: «وَیَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ»(35) قالَ: الْحَسَنَةُ: التَّقِیَّةُ، وَالسَّیِّئَةُ: الْاِذاعَةُ؛(36) از امام صادق علیه السلام درباره این سخن خداوند پرسیدم که مى فرماید: «آنان به پاس آنکه صبر کردند، دو برابر پاداش خواهند یافت.» فرمود: «یعنى براى صبرى که بر تقیّه کردند» و نیز از آن حضرت درباره این سخن خدا پرسیده شد که مى فرماید: «بدى را با نیکى دفع مى کنند.» فرمود: «نیکى، همان تقیّه و بدى همان فاش کردن است.»
حضرت صادق علیه السلام فرمود: «مَنْ کانَتْ لَهُ تَقِیَّةٌ رَفَعَهُ اللَّهُ وَمَنْ لَمْ تَکُنْ لَهُ تَقِیَّةٌ وَضَعَهُ اللَّهِ؛(37) هر که اهل تقیه باشد، خداوند مقامش را بالا مى برد و آنکه تقیّه نکند، خدا او را پست مى کند.»
همچنین آن حضرت مى فرماید: «ما بَلَغَتْ تَقِیَّةُ اَحَدٍ تَقِیَّةَ اَصْحابِ الْکَهْفِ، اِنَّهُمْ کانُوا لَیَشْهَدُونَ الْاَعْیادَ وَیَشُدُّونَ الزَّنانِیرَ فَاَعْطاهُمْ اللَّهُ اَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ؛(38) تقیّه احدى به تقیّه اصحاب کهف نرسد. همانا آنان در جشن عید (بت پرستها) شرکت مى کردند و زنّار به کمر مى بستند و خدا دو پاداش به آنها داد.»


تقیّه حرام و ممنوع
جاده تقّیه، لغزنده و ناهموار است و انسان، همواره در مسیر تقیّه با لغزشگاههایى نیز روبه رو است. چه بسا آدمى، ضعف، زبونى و عدم شجاعت خویش در بازگو کردن حق را با شعار تقیّه توجیه کند و این کاستیهاى خود را به حساب تقیّه بگذارد. اى بسا نیز دورویى و نفاق، تقیّه نامیده شود که در این گونه موارد، بهترین معیار براى تشخیص تقیّه راستین از تقیّه دروغین، وجدان خود انسان است و چگونگى انگیزه او.
همچنین در امور اعتقادى و دینى، اینکه کجا جاى تقیّه است و کجا نیست، به دانش و آگاهى نیاز دارد تا راه تقیّه ممنوع و حرام از تقیّه مباح، باز شناخته شود و آدمى به تقیّه حرام مبتلا نشود.
آیت اللّه جوادى آملى (دام ظله) در این باره مى فرماید:
«در دَوَرانِ امر بین حفظ نفس و حفظ دین، هیچ جاى تقیّه نیست؛ چه رسد که واجب باشد. به فرموده حضرت امیر مؤمنان علیه السلام، باید با مال، جان را حفظ کرد و جان را سپر دین قرار داد. حضرت امام خمینى رحمه الله آنجا که اصل دین در خطر بود، فرمود: «اصول اسلام در معرض خطر است؛ قرآن و مذهب در مخاطره است؛ با این اوضاع، تقیه حرام است و اظهار حقایق، واجب وَ لَوْ بَلَغ ما بَلَغ.» (39)
بدون شک، مواردى وجود دارد که در آنجا تقیّه کردن حرام است و آن در جایى است که تقیّه به جاى آنکه سبب حفظ نیروها شود مایه نابودى یا به خطر افتادن مکتب شود، و یا فساد عظیمى به بار آورد. در این گونه موارد باید سدّ تقیّه را شکست و پیامدهاى آن را هر چه بود پذیرا شد. (40)
شیخ مفید نیز در این باره مى نویسد:
«تقیه، وقتى است که بداند یقیناً و یا به گمانى قوى، ضررى در پى دارد؛ اما هر گاه نداند که در اظهار حق، ضررى وجود دارد و یا گمان قوى بر عدم ضرر داشته باشد، تقیه جایى ندارد. به تحقیق که حضرات ائمه علیهم السلام جماعتى از شیعیان خود را به باز داشتن و نگاه داشتن خود از اظهار حق، امر مى کردند و این براى آنان، اصلح بود و از آن سوى نیز حضرات ائمّه علیهم السلام جماعتى دیگر از اصحاب خود را به سخن گفتن و رویارو شدن با دشمنان و آشکار کردن امر حق با آنان دستور مى دادند، به جهت دانستن ایشان علیهم السلام که ضررى نیست بر آن جماعت در آن (اظهار حق).» (41)
بر این اساس است که از امام صادق علیه السلام روایت است که مى فرماید: «التَّقِیَّةُ فِى کُلِّ ضَرُورَةٍ وَصاحِبُها اَعْلَمُ بِها حِینَ تَنْزِلُ بِهِ؛(42) تقیّه در هر بیچارگى است، و خود گرفتار بدان داناتر است در آن هنگامى که براى او رخ دهد.»



پی نوشت :

1) الصافى فى تفسیر القرآن، ملا محسن فیض کاشانى، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ اول، 1377 ش، ج 2، ص 27.
2) معارف و معاریف، سید مصطفى حسینى دشتى، تهران، مؤسسه فرهنگى آرایه، چاپ اوّل، 1385 ش، ج 2، ص 486.
3) دایرة المعارف فارسى، به سرپرستى غلامحسین مصاحب، تهران، امیر کبیر، چاپ چهارم، 1383 ش، ج 1، ص 659.
4) دایرة المعارف تشیّع، زیر نظر احمد صدر حاج سید جوادى، کامران فانى و بهاء الدین خرمشاهى، تهران، نشر شهید سعید محبّى، چاپ سوم، 1383 ش، ج 5، ص 38.
5) سفینة البحار، شیخ عباس قمى، مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، چاپ اوّل، 1378 ش، ج 4، ص 737، ماده «وقى».
6) کهف/95.
7) همان/97.
8) سفینة البحار، شیخ عباس قمى، ص 738.
9) اصول کافى، ج 4، ص 648.
10) همان، ص 656.
11) مجموعه آثار شیخ صدوق، ص 160.
12) آل عمران/28.
13) مجمع البیان، ابوعلى فضل بن حسن طبرسى، ترجمه آیات، تحقیق و نگارش: على کرمى، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1380، ج 3 و 4، ص 245.
14) نحل/106.
15) تفسیر تسنیم، عبد اللّه جوادى آملى، قم، اسراء، چاپ اوّل، 1387 ش، ج 13، ص 639.
16) غافر/28.
17) همان، ص 639.
18) یادداشتهاى استاد مطهرى، تهران، صدرا، چاپ چهارم، 1385 ش، ج 2، ص 242.
19) تفسیر نمونه، جمعى از نویسندگان، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ سى و چهارم، 1379 ش، ج 2، ص 501.
20) یادداشتهاى استاد مطهرى، ج 2، صص 244 و 245.
21) دایرة المعارف تشیّع، ج 5، ص 38.
22) کشّاف، جار اللّه زمخشرى، قم، نشر البلاغه، چاپ دوم، 1415 ق، ج 1، ص 351.
23) فى ضلال القرآن، سید قطب، ترجمه دکتر مصطفى خرّم دل، تهران، احسان، چاپ دوم، 1387 ش، ج 1، صص 578 و 579.
24) نحل/106.
25) تفسیر المیزان، علامه طباطبایى، ترجمه سید محمدباقر موسوى همدانى، تهران، بنیاد علمى و فرهنگى علامه طباطبایى، چاپ دوم، 1366 ش، ج 12، ص 548 و 549.
26) مجمع البیان، ج 3 - 4، ص 246 و 247.
27) اصول کافى، ثقة الاسلام کلینى، ترجمه و شرح آیت اللّه محمّدباقر کمره اى، تهران، اسوه، چاپ ششم، 1383 ش، ج 4، ص 643.
28) همان، ص 641.
29) تفسیر تسنیم، ج 13، ص 661.
30) سفینة البحار، ج 4، ص 735.
31) اصول کافى، ج 4، ص 651.
32) همان، ص 652.
33) تفسیر نمونه، ج 11، ص 424 و 425.
34) همان، ج 20، ص 88 و 89.
35) قصص/54.
36) اصول کافى، ج 4، ص 640.
37) همان، ص 642.
38) همان، ص 644.
39) تفسیر تسنیم، ص 653 و 654.
40) تفسیر نمونه، ج 1، ص 425 و 426.
41) به نقل از: مجموعه آثار شیخ صدوق، تحقیق و تصحیح حامد فدوى اردستانى، قم، مجلسى، چاپ اوّل، 1382 ش، ص 159.
42) اصول کافى، ج 4،ص 649.

منبع : ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره108.



مفهوم واقعی «تقیه» در سیره مبارزاتی باقرالعلوم(ع)

امام محمدباقر(ع)، به‌صراحت شیعیان خود را از پذیرفتن مسئولیتی که آن‌ها را زیردست و کارمند دستگاه جائر خلافت کند، باز می‌داشت و…

دوران امامت امام محمدباقر(ع) در حالی آغاز شد که شاخه مروانی امویان توانسته‌بود تسلط خود را ابتدا بر شام و سپس در سراسر بلاد اسلامی تثبیت کند و حریفی خطرناک مانند عبدا… بن زبیر را از میان بردارد.

مروانیان در دنائت و خونخواری، کم از آل‌ابوسفیان نداشتند. تبلور اختناق حاکم بر عصر آن‌ها را می‌توان در حکومت حجاج بن یوسف ثقفی بر کوفه مشاهده کرد؛ دورانی که حتی در زمان حاکمیت زیاد و پسرش عبیدا… در این شهر تجربه نشده‌بود؛ نقل است که چون حجاج وارد کوفه شد، برای زهر چشم گرفتن از مردم ملون‌المزاج این شهر، در همان روز نخست، مسجد کوفه را به حمام خون تبدیل کرد.

بدیهی بود که در چنین شرایطی، هر نوع ورود به مبارزه مسلحانه، فرجام تلخی در پی داشت. در این بین، بودند افرادی که شمشیر به دست گرفتند و قیام کردند؛ اما سرانجامی جز شکست در انتظارشان نبود. راهبرد ویژه امام باقر (ع) در واقع هر نوع عملیات نظامی، در شرایطی که دشمن سفاک قدرت را در دست داشت و جامعه آماده پذیرش دعوت به مبارزه نبود، باعث از بین رفتن کامل جبهه حق می‌شد و امام محمدباقر(ع)، با علم کامل به این مسئله، راهبردی خاص را برای این دوران در پیش گرفت؛ راهبردی که اولاً در پی تربیت نسلی بود که بتواند پرچمدار تفکر اهل‌بیت(ع) باشد و ثانیاً، در عرصه سیاسی، به جای بهره‌بردن از شمشیر فولادی، از تیغ‌آبدار خرد و دانش استفاده کند.

هدف‌غایی این راهبرد، به‌استیصال‌کشاندن دستگاه جابر خلافت اموی، در برابر افکار عمومی و زیرسوال‌بردن مشروعیت آن بود. دشواری رسیدن به هدف دوم، از آن‌جا که مستلزم روبه‌روشدن مستقیم با دشمن است، بیشتر بود و به همین دلیل، ظرافت‌های خاص خود را برای برنامه‌ریزی نیاز داشت و امام(ع)، با یک نقشه جامع، به این عرصه ورود پیدا کرد. پاسخی به یک اشتباه رایج برخی به‌اشتباه بر این باورند که سیاست امام محمدباقر(ع) در برخورد با خلفای جائر زمان خود، سیاست سکوت و مدارا بوده‌است؛ در حالی که چنین نیست.

اولاً، در آن دوران، همه شیعیان و حتی امویان می‌دانستند که امام(ع)، به‌حق، خود را رهبر و خلیفه جهان اسلام می‌داند و مروانیان را، مانند آل‌ابوسفیان، غاصب می‌شمارد؛ شهرت این امر، خود به‌نوعی، زاویه داشتن در مقابل حکام جور بود و باقرالعلوم(ع)، هیچ‌گاه به نفی این شهرت نپرداخت. ثانیاً، رویکرد سیاسی امام(ع) به صورت مبارزه غیرمستقیم و در قالب نفی هرگونه همکاری و همراهی با دستگاه خلافت اموی، چیزی نبود که حکومت و مردم از آن بی‌خبر باشند. «کشّی» در کتاب «رجال» خود به نقل حدیثی از عقبه بن بشیر اسدی که ظاهراً یکی از شیعیان امام(ع) است، پرداخته که می‌تواند نمونه‌ای روشن در این زمینه باشد.

عقبه می‌گوید که نزد امام باقر(ع) رفته و ضمن اشاره به جایگاه بلند خود در میان قبیله‌اش و افتخار به حسب و نسبش، خبر تصمیم بزرگان قوم را برای انتخاب وی به عنوان «عریف»(امیر) قبیله، به آن‌حضرت داده‌است. امام باقر(ع) در سخنی عتاب‌آلود به عقبه می‌فرماید: «تَمُنُّ عَلَینا بِحَسبِکَ إن ا… تعالی رَفَع بالإیمان مَن کانَ النّاس سمُّوه وضیعاً إذا کان مُؤمنًا، و وضع بِالکفر مَن کانَ یسمُّونه شریفاً إذا کانَ کافراً، فَلَیْسَ لأحدٍ علی أحد فضلٌ إلّا بتقوی ا… و أمّا قولک إن قومی‌کان لَهُم عَریف فَهَلَک فأرادوا أن یَعرفونی عَلَیهِم فَإن کُنت تَکرُه الجنّه و تَبغضها فَتَعرف علی قومِک، یأخُذ سُلطان جائر بامرء مسلم یَسفک دَمه فَتَشرکهم فی دَمِه و عَسی أن لاتَنال مِن دُنیاهُم شیئاً»(رجال کشّی، ج۱، ص ۲۰۴)؛ آیا با حسب و نسبت بر ما منت می‌گذاری؟! پروردگار کسی را که مؤمن است، به وسیله ایمانش، به جایگاه بلندی می‌رساند، در حالی که مردم او را خوار می‌شمارند و باری‌تعالی، کافر را خوار می‌کند، در حالی که مردم او را بزرگ می‌انگارند؛ [پس بدان] که هیچ کسی را بر دیگری شرف و فضیلتی نیست، مگر به واسطه داشتن تقوای الهی. اما این‌که می‌گویی قومت عریف(امیر) خود را از دست داده‌اند و در نظر دارند تو را به جای وی معرفی کنند، [به تو می‌گویم] اگر بهشت را خوش نمی‌داری، عریف بودن قبیله‌ات را بپذیر و [توجه داشته باش که] اگر حاکم ستمگر، خون مسلمانی را بریزد، تو در آن خونریزی شریک خواهی شد و چه‌بسا، از دنیای آن‌ها چیزی به دست تو نرسد.

به این ترتیب، امام محمدباقر(ع)، به‌صراحت شیعیان خود را از پذیرفتن مسئولیتی که آن‌ها را زیردست و کارمند دستگاه جائر خلافت کند، باز می‌داشت و با این روش، آن‌ها را به مبارزه با حکّام ستمگر فرا می‌خواند؛ این اقدام، سازشی با ادعای سکوت و مدارای امام(ع) نداشته و ندارد.

تقابل برنامه‌ریزی شده با دشمن نکته دیگری که می‌تواند نوع مبارزه و تقابل امام محمدباقر(ع) را با ستمکاران آشکار کند، سفارش‌اکید آن حضرت به مردم و تشویق آن‌ها برای اعتراض به اعمال زشت و نکوهیده صاحبان قدرت است.

در «وسایل الشیعه»، روایتی از جابر نقل شده‌است که امام محمدباقر(ع) فرمود: «مَنْ مَشَی إِلَی سُلْطَانٍ جَائِرٍ فَأَمَرَهُ بِتَقْوَی ا… وَ وَعَظَهُ وَ خَوَّفَهُ کَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ الثَّقَلَیْنِ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ مِثْلُ أَعْمَالِهِمْ»(وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۴۰۶) هرکس نزد سلطان ستمکاری رود و او را به ترس از خدا موعظه کند، پروردگار پاداشی هم‌وزن تمام پاداش نیکویی که به اعمال خوب جن و انس عنایت می‌فرماید، به وی اختصاص می‌دهد.

باید توجه داشت که هرچند امام باقر(ع)، با توجه به شرایط موجود، خود را مقیّد به رعایت «تقیّه» می‌دانست، اما این رویکرد به هیچ‌عنوان، انفعالی نبود و مبارزه با دشمن رابه بوته فراموشی نمی‌سپرد. خوب است بدانیم که امام محمدباقر(ع)، گاه در رودررویی با هشام بن عبدالملک، مقتدرترین خلیفه شاخه مروانی امویان، آن‌چه را که برخی مفهوم تقیه می‌پندارند، کنار می‌گذاشت و یک‌بار در برابر اتهام خلیفه ستمگر اموی مبنی بر ایجاد افتراق آن‌حضرت و پدران بزرگوارش در میان مسلمانان، بدون هیچ پرده‌پوشی، رو به حضار کرد و فرمود: «أَیُّهَا النَّاسُ! أَیْنَ تَذْهَبُونَ وَ أَیْنَ یُرَادُ بِکُمْ؟ بِنَا هَدَی ا… أَوَّلَکُمْ وَ بِنَا یَخْتِمُ آخِرَکُمْ؛ فَإِنْ یَکُنْ لَکُمْ مُلْکٌ مُعَجَّلٌ فَإِنَّ لَنَا مُلْکاً مُؤَجَّلًا وَ لَیْسَ بَعْدَ مُلْکِنَا مُلْکٌ؛ لِأَنَّا أَهْلُ الْعَاقِبَهِ یَقُولُ ا…ُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ»(المناقب، ج ۴، صص ۱۹۰ و ۱۸۹) ای مردم! به کدام سو روانه‌اید و به کجا رانده می‌شوید؟ شما در آغاز به وسیله ما [اهل‌بیت] هدایت شدید و سرانجام کارِ شما نیز با ما پایان خواهد یافت.

اگر شما زودتر زمام امور را به دست گرفتید، در پایان کار اداره امت اسلامی و امور آن به دست ما خواهد بود؛ زیرا که ما خاندانی هستیم که سرانجام و عاقبت از آن ایشان است؛ چنان که پروردگار متعال فرمود: عاقبت از آن پرهیزگاران است. این روایت نیز، دلیلی است بر آن‌که سیاست امام باقر(ع) در مقابل خلفای ستمگر زمان، سکوتِ توام با مدارا نبود و آن‌حضرت، تقیه را به ابزاری برای انفعال تبدیل نکرد و هرگاه فضا را مناسب می‌دید، از حق الهی خود قاطعانه سخن می‌گفت و واهمه‌ای از اقدامات دشمن نداشت.

*روزنامه خراسان


8250843076

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد