سید عبدالله سیدحسینی
بر اساس گزارشات تاریخی، عثمان در حادثه ای فتنه انگیز به قتل رسید و پس از وی، مردم عراق با امام علی علیه السلام بیعت کردند ولی معاویه و به تبع او مردم شام، از همان ابتدا با اعلام عدم مشروعیت حکومت حضرت، از بیعت با ایشان سر باز زدند. حکومت معاویه استمرار یافت و به مدت 40 سال بر مردم شامات حکمرانی کرد، در مواجهه با امام علی علیه السلام در جنگ صفین شکست نخورد و امام حسن علیه السلام را وادار به قبول صلح کرد. ولی مردمی که تحت زعامت حضرت علی علیه السلام بودند، بیشتر از 5 سال، نتوانستند ایشان را تحمل کنند. اما چرا؟ چرا عدالت بر ذائقه ها آنقدر تلخ می آید که تاب تحمل آن را جز برای برهه ای کوتاه ندارند؟ چرا معاویه در استمرار بخشیدن به حکومت خود از امیرالمومنین علیه السلام تواناتر بود؟ نگاهی دقیق به متن جامعه ای که امیرالمومنین علیه السلام و معاویه در آن زندگی می کردند پرده از بسیاری از حقایق برخواهد داشت و پاسخ انبوهی از سوالات را روشن خواهد نمود.
پس از قتل عثمان و اقبال و روی آوردن مردم به امیرالمومنین علیه السلام برای تصدی امر خلافت، حضرت با آنها اتمام حجت می کنند که: دیگر مساله، تنها آمدن یک شخص جدید به عنوان زعیم و حاکم اسلامی نیست، چنین نیست که بگویید علی هم یکی است مثل سایر حکام قبل، می آید و پس از مدتی می رود و دیگری جانشین او می شود و زندگی روزمره ما هم، همچنان که تاکنون گذشته است، سپری می شود. نه خیر، اگر مرا به عنوان رهبر و حاکم خود انتخاب کنید، دیگر نباید توقع داشته باشید گذران زندگی شما به همان منوالی باشد که تا کنون بوده است، دیگر نباید انتظار داشته باشید که حکومت به همان صورتی با شما رفتار کند که تاکنون می کرده است. مساله، تنها مساله تغییر یک شخص نیست، مساله تغییر شیوه و مدل حکومتی است، شیوه ای که 25 سال از آن جدا افتادید و به سبک زندگی دیگری خو کردید.
به همین دلیل است که حضرت در ابتدا و قبل از هر چیز دیگری به کسانی که برای بیعت، نزد ایشان آمده بودند می فرماید:(١)
«دعونی و التمسوا غیری : مرا وا گذارید و به سراغ شخص دیگری بروید، فإنّا مستقبلون أمرا له وجوه و ألوان:
زیرا در صورت بیعت با من، قرار است به استقبال چیزی برویم که چهره های
مختلف و جهات متعددی دارد، وقایعی که قرار است برای من و شما اتفاق بیافتد،
مسائل ساده و به اصطلاح یک مجهولی نیست، مسائلی است پیچیده و سخت و فتنه
انگیز که لا تقوم له القلوب، و لا تثبت علیه العقول:
دل ها در آن استوار نمی ماند و عقل ها ثبات ندارند، دچار شک و تردید می
شوید و دل هایتان متزلزل می گردد. چرا؟ به این دلیل که هم اکنون در شرایطی
به سر می برید که و إنّ الآفاق قد أغامت و المحجّة قد تنکّرت:
چهره افق حقیقت را ابرهای تیره فساد گرفته است و راه مستقیم حق، ناشناس
مانده است، به این دلیل که 25 سال است که سیره رسول الله صلی الله علیه و
آله را فراموش کرده اید و حق و باطل را با هم آمیخته اید و به بدعت ها تن
داده اید و تنها به حفظ پوستینی از اسلام بسنده کرده اید.
و اعلموا أنّی إن أجبتکم رکبت بکم ما أعلم: بدانید اگر من دعوت شما را اجابت کنم و خلافت را به دست بگیرم طبق تشخیص خود با شما رفتار خواهم کرد، و لم أصغ إلى قول القائل و عتب العاتب: و به سخن و قیل و قال این و آن گوش فرا نمی دهم و به سرزنش احدی اعتنا نخواهم کرد و إن ترکتمونی فأنا کأحدکم
ولی هم چنان راه برای شما باز است، می توانید مرا رها کنید و سراغ شخص
دیگری بروید که در این صورت من هم همانند شما مطیع فرمان او خواهم شد، و لعلّی أسمعکم و أطوعکم لمن ولّیتموه أمرکم:
و شاید هم شنواتر و مطیع تر از شما! بنابراین اگر قرار است هم چنان راحت
طلب و مسئولیت گریز باشید، اگر قرار است همانند گذشته تمام همّ و غمّ تان
دنیا باشد و تا زمانی دم از دین بزنید که به سختی نیفتاده اید و به بلایی
گرفتار نشده اید و أنا لکم وزیرا، خیر لکم منّی أمیرا:
در این صورت، من وزیر و مشاورتان باشم بهتر از آن است که امیر و رهبرتان
گردم. اگر من امیر شما بشوم، شما را به زحمت می اندازم، مسئولیت های بزرگ
بر دوش شما قرار می دهم، شما را مجبور می کنم سلاح به دست بگیرید و به جنگ
هایی بروید که هیچ توجیه مادی برای شما ندارد بلکه فقط برای زدودن انحراف
ها و اعوجاج هاست.»
اما مساله در خور توجه درباره بیانات ابتدایی امیرالمومنین علیه السلام در میان مردمی که برای بیعت با ایشان گرد هم آمده بودند، رمزگشایی از تحلیلی است که حضرت از فضای حاکم بر آن زمان جامعه اسلامی ارائه دادند. برای رسیدن به این مقصود، ضروری است که حوادث و اتفاقات دوران کوتاه حکومت حضرت مورد تامل و بازنگری دقیق قرار گیرد تا ذهنیت و فضای حاکم بر مردم جامعه اسلامی مورد خطاب امیرالمومنین علیه السلام روشن تر شود.
در این میان، یکی از حوادثی که بالعیان نشان داد مردم حقیقتا تاب تحمل همراهی با امام خود را ندارند جنگ صفین بود. بررسی تفاوت های جامعه تحت زعامت امام علی علیه السلام و جامعه تحت حکومت معاویه از حقایق مهمی پرده بر می دارد و افق جدیدی در تحلیل و درک وقایع و اتفاقات آن زمان به روی ما می گشاید. در این مجال کوتاه، سه تفاوت عمده و اساسی بین این دو جامعه را مورد مطالعه قرار خواهیم داد:
بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، مسلمانان جنگهای مختلفی با رومیان و ایرانیان داشتند که به پیروزیهای بزرگی نیز دست یافتند. در غرب سرزمینهای اسلامی، فتوحات بزرگی؛ مانند فتح شامات و بیت المقدس نصیب مسلمانان گشت. یزید بن ابیسفیان نیز یکی از فرماندهانی بود که برای جنگهای شامات به آن منطقه گسیل شده بود. وی از طرف حکومت مرکزی، فرماندار آن مناطق شد تا اینکه در سال هجدهم هجری بر اثر طاعون مرگش فرا رسید. خلیفه دوم، برادر یزید بن ابیسفیان یعنی معاویه را به جانشینی برادرش برگزید و اینگونه بود که معاویه زمام امور شامات را در دستان خود گرفت. (٢)
با این اوصاف، اسلامی که از ابتدا وارد شامات شد اسلام اموی بود و در طول 40 سال حکومت معاویه، آنچه مردم دیدند و شنیدند و آموختند، اسلامی بود که توسط معاویه به آنها عرضه می شد. مردم شامات هیچ گاه با سنت ناب نبوی آشنا نشدند. نه امام علی علیه السلام را دیدند و نه حتی وصفی از این شخصیت عظیم و منحصر به فرد جهان اسلام شنیدند. شخصی به نام علی علیه السلام در میان آنان پایگاهی مردمی نداشت و اصول و شعارهای او در بین آنها جایگاهی نداشت.
این در حالی بود که معاویه با شعار خونخواهی از قاتلین عثمان (٣)، به
مراتب جایگاهی مردمی تر و پذیرفته شده تر در میان مردم جامعه ای داشت که
علی علیه السلام بر آنها حکومت می کرد. خلیفه سوم برای خود در بین
مسلمانان جامعه ی حکومت مرکزی جایگاهی داشت و افراد زیادی او را به عنوان
زعیم اسلامی پذیرفته بودند و معاویه با در دست گرفتن پیراهن خلیفه مقتول و
اعلام شعار خونخواهی، طبیعتا در بین بخش قابل توجهی از مردم جامعه حکومت
مرکزی، برای خود اعتبار و ارزش کسب می کرد.
در کتاب «الکامل فی التاریخ» ابن اثیر در شرح وقایع آغازین جنگ صفین چنین آمده است:
پس از پایان واقعه جمل، امام
علی -علیه السلام- پیکی را نزد عبدالله بجلی و همچنین اشعث بن قیس که از
طرف عثمان به ترتیب حاکم همدان و آذربایجان بودند، فرستاد تا از مردم تحت
فرمان خود برای حضرت علی -علیه السلام- بیعت بگیرند. سپس نامه ای به معاویه
نوشت به این مضمون که مهاجرین و انصار بر بیعت با من متفق شده اند و طلحه و زبیر بیعت را نقض کردند که
با آنها جنگیدم. اکنون تو را دعوت می کنم که با مهاجرین و انصار همکاری
کنی و به اطاعت از من گردن نهی. نامه امام علی -علیه السلام- به معاویه
رسید و او با عمرو مشورت کرد و عمرو چنین راى داد که معاویه اهل شام را
دعوت کند و خون عثمان را به گردن امام على -علیه السلام- بگذارد و آنها را
به خونخواهى عثمان از حضرت على -علیه السلام- وادار و تشجیع کند و آنها را
به جنگ سوق دهد. معاویه هم، چنین کرد و توسط نعمان بن بشیر پیراهن خون
آلود عثمان را به شام آورد و آن را با انگشت هاى قطع شده "نائله" همسر
عثمان بر منبر برافراشت. سپاهیان با دیدن این صحنه سخت متاثر شدند و
گریستند و سوگند یاد کردند که قاتلین عثمان را بکشند و از آنها انتقام
بگیرند.(4)
ادامه دارد....
پی نوشت:
1) نهج البلاغة، خطبه 91.
2) ترجمه تاریخ الطبری، ج5،ص 140.
3) شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج4، ص: 14
4) ترجمه الکامل، ج10،ص40.
سید عبدالله سیدحسینی
کارشناس حوزه
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان