واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering
واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار»     (HT-CSURE)

واحد مشترک کمکی پژوهش و مهندسی «هوش یار-تواندار» (HT-CSURE)

Hooshyar-Tavandar Common Subsidiary Unit for Research & Engineering

سخنرانی آیت‌الله میرباقری با موضوع حرکت جوامع ذیل برنامه نبوی - جلسات 1 تا 3

جزو واضحات است و خیلی احتیاج به استناد و آیات مخصوص ندارد که طرح حضرت از الان می خواهد ما را درگیر با عوالم مختلف کرده و ما را در عوالم دیگر وارد بکند و پرده ها را از جلوی چشم ما کنار بزند و ما را به آن عوالم بصیر بکند. برای سیر درآن عوالم هم برنامه و طرح دارند. و می خواهند برای برنامه متوالی حضرت آماده کنند. این دینی که حضرت آوردند و خودشان هم پرچمدار و متولی آن هستند و براساس بعضی از روایات حتی به ایشان تفویض شده، دینی نیست که معطوف به دنیا باشد و فقط دنیای ما را آباد کند و بعد آنکه ما از این دنیا رفتیم، کار از دست حضرت بیرون رفته و کاری با آینده ما نداشته باشند.


سخنرانی آیت‌الله میرباقری در هیئت ثارالله قم با موضوع حرکت جوامع ذیل برنامه نبوی/ جلسه اول

امانتداران اسرار حروف و کلمات قرآن چه کسانی هستند؟/ نورانیت قلب و ظرفیت وجود، دو مؤلفه دریافت اسرار علم الهی

 

کتاب الهی، یک طرح جامعی است که یک بخش آن اداره جوامع بشری است. وجود مقدس نبی اکرم با این طرح، عالم را به سمت خدا پیش می برند و عالم را اداره می کنند. ما هم به بخشی از این طرح می توانیم راه پیدا بکنیم. به اندازه ای که اهل سرّ شدیم، اهل همراهی شدیم و به اندازه ای که حرکت کردنِ در این برنامه جامع برای ما لازم بود، از این علم به ما داده می شود و ما هم می فهمیم که کجای عالم هستیم و چکار باید بکنیم. بخصوص بعد از امتحان کردن ما پرده کنار می رود و حقایقی به انسان عطا می شود.


 

 

گروه معارف - رجانیوز: امام حسین (ع) کشتی نجات امت است که با دو بال شور و شعور ، انسان را به اوج کمالات الهی می رساند . ایام عزاداری اباعبدالله (ع) که همگان برای درک شور حسینی (ع) سر از پا نمی شناسند ، شایسته است به بال دوم و مهم تر این کشتی نجات یعنی معارف حسینی(ع) توجه ویژه ای شود . نشر و مطالعه سخنرانی های پر مغز علما قدمی در راستای نشر معارف حسینی (ع) است . آنچه پیش رو دارید اولین جلسه سخنرانی آیت الله سید محمد مهدی میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم است که در دهه اول محرم الحرام سال 96 در هیأت ثارالله قم (مدرسه فیضیه) برگزار شده است. ایشان در این بحث بیان می کنند وجود مقدس نبی خاتم صلی الله علیه و آله و سلم یک طرح جامعی را برای اداره عالم دارند که بخش عمده ای از آن مربوط به اداره جوامع انسانی است. معارف قرآن کریم سه بخش دارد: یک بخش قابل فهم برای عالم و جاهل هست یک بخش را فقط آنها که طهارت نفس پیدا کردند می فهمند و بخشی هم اسرار الهی بین خدا و معصوم است. وظیفه ما نسبت به طرح جامع نبی اکرم این است که ذیل این طرح برای تمام قوای وجودی خود و نیز برای جامعه مومنین برنامه ریزی کرده و حرکت کنیم.

 

حرکت جامعه و آحاد مومنین ذیل برنامه جامع نبی اکرم در سیر الی الله

 

 

امانتداران اسرار حروف و معارف کلمات قرآن

 

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و اصلی و اسلم علی خاتم انبیائه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و اللعن علی اعدائهم اجمعین. «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقین»( توبه/119) وجود مقدس نبی خاتم صلی الله علیه و آله و سلم یک طرح جامعی را برای اداره عالم دارند که بخش عمده ای از آن مربوط به اداره جوامع انسانی است. ایشان برای اداره و سرپرستی و به مقصد رساندنِ ما یک طرح بزرگ و جامعی را دارند که بخش عمده آن مربوط به خود حضرت و اوصیاء معصوم شان است؛ یعنی آنها موظف به انجام این طرح هستند و ما اصلاً مکلف به آن بخش نیستیم و شاید هیچ وقت آن بخش از آن برنامه حضرت برای ما فهم نشده و پرده برداری نشود؛ ولی بخشی از آن برنامه حضرت، برای ما قابل فهم هست و ما هم به فهم آن دعوت شدیم و ما را هم فراخوانده اند که بر سر این سفره بنشینیم. جریان عاشورا و ظهور و برنامه هایی که یکایک ائمه علیهم السلام دارند، جزئی از آن طرح و برنامه عظیم هست که بر اساس آن عمل می کنند و بخشی از این طرح باعظمت حضرت برای ما هم گفته شده است. این طرح عظیم در قرآن هم برای وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت علیهم السلام بیان شده است.

 

حروف مقطعه در قرآن مانند «الم»، «المر»، «کهیعص»، «ق»، «ص» هستند که معنای آن را ما نمی فهمیم؛ اما مفسرین تلاش کردند و معانی ای را برای این حروف خاص ذکر کردند ولی بهترین معنایی که خود مفسرین بیان کردند این است که این حروف مقطعه، اسراری بین وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت علیهم السلام با خدای متعال است. گاهی هم یک بخشی از آن را توضیح دادند که فهم همان هم واقعاً دشوار است؛ ولی حق همین است که این اسراری بین خدای متعال و اهل بیت علیهم السلام است؛ البته تلقی بعضی افراد هم این است که بقیه قرآن را هم ما می فهمیم. نمی خواهم خودمان را مأیوس کنم؛ ولی واقعیت این است که قرآن، سراسر حروف مقطعه است؛ یعنی غیر از حروف مقطعه هم هر حرفی از حروف قرآن معنا دارد. ائمه علیهم السلام در برخی موارد حروفِ کلمات قرآن را معنا کردند. به عنوان مثال در توحید صدوق یا در مجامع دیگر روایی «بِسْمِ اللَّهِ» را اینطور معنا می کنند «الْبَاءُ بَهَاءُ اللَّهِ وَ السِّینُ سَنَاءُ اللَّهِ وَ الْمِیمُ مُلْکُ اللَّهِ»(1)؛ گاهی هم اسرار حروف را بیان فرمودند. در یک حدیث نورانی در توحید صدوق امام صادق علیه السلام راجع به الف و لام «الصمد» بحث کردند و اسراری برای آن بیان فرمودند که چرا این الف و لام، در کتابت نوشته می شود و در قرائت خوانده نمی شود. تک تک حروف قرآن، حاوی معانی ای است و بنابراین همه قرآن، حروف مقطعه است.

 

آن قسمت هایی از قرآن را هم که ما دعوت شدیم و می فهمیم، به محکمات و متشابهات تقسیم می شود. محکماتش برای ما واضح است، اما متشابهاتش در اختیار ما نیست و به فرموده قرآن «وَ ما یعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ»(آل عمران/7)؛ یعنی مربوط به راسخون در علم است که مصداق کامل آن حتماً اهل بیت هستند. همان ظواهری هم که ما می فهمیم و جزو محکمات است، هفتاد بطن دارد و بطونش به این راحتی قابل فهم نیست؛ گرچه ائمه علیهم السلام ما را دعوت کردند و بعضی از لایه های بطون قرآن را هم برای ما توضیح دادند و برای ما قابل فهم کردند.

 

در یک دسته بندی کلی از امیرالمومنین علیه السلام در ضمن یک کلام نورانی و بیان مفصلی نقل شده که حضرت فرمودند «قَسَّمَ کَلَامَهُ ثَلَاثَةَ أَقْسَامٍ فَجَعَلَ قِسْماً مِنْهُ یعْرِفُهُ الْعَالِمُ وَ الْجَاهِلُ ُ وَ قِسْماً لَا یَعْرِفُهُ إِلَّا مَنْ صَفَا ذِهْنُهُ وَ لَطُفَ حِسُّهُ وَ صَحَّ تَمْیِیزُهُ مِمَّنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ قِسْماً لَا یَعْرِفُهُ إِلَّا اللَّهُ وَ أُمَنَاؤُهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْم»(2) خدای متعال کلام خودش را سه قسم کرده است: یک قسمش را عالم و جاهل می فهمند. بسیاری از تفاسیری که نوشته شده و ادعای تفسیر در بابش می شود، همین قسم است که احتیاج به طهارت و صفای نفس ندارد. اما قسم دوم را کسانی می فهمند که به لطافت حس و صفای ذهن و صحت تمییز رسیدند که خدای متعال به آنها شرح صدر داده تا بتوانند مقام حقیقی اسلام را درک کنند و مسلم حقیقی بشوند و حقیقت اسلام را تلقی بکنند. این شرح صدر هم در قرآن و البته بیشتر در روایات توضیح داده شده است. «فَمَنْ یرِدِ اللَّهُ أَنْ یهْدِیهُ یشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ»(انعام/125) خدای متعال اگر بخواهد کسی را هدایت کند، به او شرح صدر می دهد تا بتواند حقیقت اسلام را فهمیده و تلقی بکند. از حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم سوال شد این شرح صدر چیست که خدای متعال به کسانی می دهد که می خواهد آنها را هدایت کند و اگر کسی شرح صدر نداشت، هدایت نمی شود و درکی از اسلام نخواهد داشت. حضرت فرمودند: «نُورٌ یقْذِفُهُ اللَّهُ فِی قَلْبِ الْمُؤْمِنِ فَیشْرَحُ صَدْرَهُ وَ ینْفَسِحُ قَالُوا فَهَلْ لِذَلِکَ أَمَارَةٌ یُعْرَفُ بِهَا فَقَالَ نَعَمْ وَ الْإِنَابَةُ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ التَّجَافِی عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الِاسْتِعْدَادُ لِلْمَوْتِ قَبْلَ نُزُولِه»(3)؛ یعنی نورانیتی است که وارد قلب کسی می شود که خدای متعال اراده هدایت او را دارد و با رسیدن به این نورانیت، شرح صدر و فصحت و وسعت دل برای او پیدا می شود و از تنگنا نجات پیدا می کند. قلبش واسع شده و می تواند ظرف حقایق بشود. سوال کردند: رسول الله! علامت این نورانیت دل و شرح صدر چیست؟ حضرت فرمودند اگر کسی مورد لطف قرار گرفت، به شرح صدر رسید، نورانیت پیدا کرد، سه خصلت پیدا می کند: نسبت به دار غرور که دار دنیا است، حالت دلکندگی و تجافی پیدا می کند. نسبت به دار خلود که دار آخرت و دار توحید هست، حالت دلبستگی و توجه پیدا می کند و قبل از این که فرصتها تمام بشود آماده برای رفتن هستند و تهیئ برای عبور از عالم دنیا پیدا کردند و قبل از این که از این دنیا بروند، برای سیر در عوالم بعدی آماده شدند.

 

در یک تعبیر نورانی امیرالمومنین علیه السلام در خطبه 222 نهج البلاغه اهلِ ذکر را توضیح می دهند. این آیه را حضرت تلاوت کردند «رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ»(نور/37) و فرمودند که آنهایی که به امام می رسند، این طور می شوند که هیچ بیع و تجارتی، آنها را از اقامه صلات و ایتاء زکات و توجه به خدای متعال و دستگیری از بندگان خدا باز نمی دارد. اینها کسانی هستند که «حَقَّقَتِ الْقِیامَةُ عَلَیهِمْ عِدَاتِهَا فَکَشَفُوا غِطَاءَ ذَلِکَ لِأَهْلِ الدُّنْیا»(4) اینها کسانی هستند که قیامت، حقایق خود را بر آنها محقق کرده. آنچه را دیگران بعداً در قیامت می بینند، اینها الان می بینند و پرده آن حقایق را برای اهل دنیا هم بالا می زنند. اینها قبل از این که فرصت ها فوت بشود، آماده و مهیاء این سفر هستند و به تعبیر بعضی از روایات با عالم آخرت و با مرگ انس دارد؛ زیرا امر تجربه شده ای برای آنها است و این طور نیست که وقتی با مرگ روبرو شد با یک چیز غیر مترقبه ای مواجه شود.

 

آن کسانی که به شرح صدر می رسند، آمادگی پیدا می کنند که بخشی از اسرار قرآن را بفهمند. یک بخش از این کتاب هدایت الهی و این برنامه جامع که جزو اسرار و باطن قرآن است، برای آنها معلوم می شود و پرده ها کنار می رود.

 

در یک حدیث نورانی امیرالمومنین علیه السلام وقتی مقام نورانیت خودشان را توضیح می دهند می فرمایند که شرح صدر، درک مقام نورانیت امام است و اگر کسی به معرفت آن مقام برسد «فَقَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ وَ شَرَحَ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَ صَارَ عَارِفاً مُسْتَبْصِراً»(5). عرفان هم همین است و عارف، همان کسی است که امام را در عالم در چهره حقیقی خودش ببیند و انوار امام به قلب او برسد. آن عده ای که به امام رسیدند و قلب شان نورانی به نور امام شده و با امام همراه شدند، بخشی از اسرار قرآن را می فهمند.

 

در ادامه آن روایت دسته سوم از معارف قرآن را حضرت فرمود «وَ قِسْماً لَا یعْرِفُهُ إِلَّا اللَّهُ وَ أُمَنَاؤُهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ»(6) خدای متعال و آنهایی که امین خدا هستند، دست شان به این بخش از قرآن می رسد. آنها امناء مطلق الهی هستند، که این بخش از اسرار الهی هم در اختیار آنها قرار می گیرد؛ و الا آن بخش از قرآن که اسرار است، به کسی که امین نیست داده نمی شود. قرآن مقاماتی دارد، بخشی از مقامات او که حجت با او تمام می شود، برای همه قابل فهم است حتی کافر هم وقتی قرآن را خواند، آن مقداری از قرآن که در مقام اتمام حجت است فهم می کند. اما در یک قدم جلوتر دیگر اینطور نیست زیرا به فرموده قرآن «خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ»(بقره/7) قلب هایشان مهر خورده و چشم هایشان پرده دارد و گوش هایشان حجاب دارد؛ زیرا در این آیه خطاب به پیامبر می فرماید «وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَینَکَ وَ بَینَ الَّذینَ لا یؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً»(اسراء45) وقتی شما قرآنرا که لسان الله و کلام خدا است می خوانی؛ بین شما و آنهایی که ایمان به آخرت ندارند، یک حجابی افتاده است؛ اگرچه خود این حجاب هم مستور است و کسی این حجاب را نمی بیند. ولی حجاب است.

 

تفویض دین و علم الهی به امام

 

خدای متعال به پیامبر گرامی می فرماید «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ»(رعد/7). «یا أَیهَا النَّبِی إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذیراً»(احزاب/45) «لِینْذِرَ مَنْ کانَ حَیا وَ یحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْکافِرینَ»(یس/70)؛ یعنی این پیغمبر منذر حقیقی است و خدای متعال، او را نذیر قرار داده اما در عین حال آنهایی که زنده هستند، با قرآن انذار می شوند. آنهایی که مرده هستند، مردارند و انذارهای قرآن روی آنها اثر نمی گذارد. برای کفار، حجت تمام می شود ولی انذار نمی شوند و هیچ وقت از انذارهای حضرت هشدار پیدا نمی کنند و بیدار نمی شوند.

 

بنابراین یک بخش قرآن یک بخشش هست که برای اتمام حجت است، همه می فهمند. یک بخشی از قرآن هست که در پرده است و این پرده های او به اندازه طهارت و ایمان و نورانیت و شرح صدر انسان، از روی قرآن کنار می رود. «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَریمٌ * فی کِتابٍ مَکْنُونٍ * لا یمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُون»(واقعه/77-79) خود این کتاب، کریم و بخشنده و دستگیر انسان هست و به انسان می بخشد اما این قرآن کریم «بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجیدٌ * فی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ»(بروج/21-22)؛ در یک کتابی است که دارای کِنان و حجاب است و جز مطهرون، حقیقت قرآن را مس نمی کنند و به اندازه طهارت، اسرار قرآن، آشکار می شود.

 

در عین حال بخش عمده قرآن را حضرات معصومین فرمودند «إِنَّمَا یعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ»(7)؛ یعنی قرآن را کسی می فهمد که مخاطب قرآن است و مخاطب قرآن، در واقع وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت علیهم السلام هستند. بنابراین یک بخش عمده قرآن، اسرار است و امناء الله دست شان به این اسرار الهی می رسد؛ یک بخشی از قرآن، در اختیار مومنین هم قرار می گیرد و مومنین هم می توانند با این بخش آشنا بشوند؛ که البته جز از طریق اهل بیت علیهم السلام ممکن نیست؛ اما مخاطب اصلی امناء الهی و راسخون در علم هستند که حقیقت اسرار کتاب دست آنها است و به اندازه ای که برای ما لازم باشد و ظرفیت پیدا بکنیم، از حقایق قرآن برای ما پرده برداری می کنند.

 

مکرر در احادیث بیان شده که ائمه علیهم السلام از حقایق قرآن به اندازه قابلیتِ طرف با او می گویند. و این را هم خدای متعال به آنها تفویض کرده و در اختیار آنها است که بخواهند از قرآن آنچه صلاح است، به یک شخص بگویند. یک بابی در روایات ما به نام «تفویض شده است» هست، باب «تفویض دین به ائمه علیهم السلام» است که خدای متعال به آنها اختیار داده که این دین را به هر مقداری که طرف قابلیت دارد، برای او بازگو کنند. در آنجا روایاتی را نقل کرده از جمله این حدیث نورانی است که موسی بن اشیم که محضر حضرت و علمای دیگر را درک کرده بود، می گوید: من قتاده را درک کرده و شاگردی آنها را کرده بودم. آوازه امام صادق علیه السلام در دنیای اسلام پیچیده بود، من آمدم تا این آقایی که نام و آوازه او دنیا را پر کرده، را ببینم. در مجلس امام صادق علیه السلام نشسته بودم.، یک نفر آمد و از آیه ای سوال کرد، حضرت معنا کردند؛ نفر دوم آمد همین آیه را طرح کرد، حضرت یک معنای دیگری کردند. من خیلی در درون خودم مضطرب شدم که فلان کس که ما شاگرد او بودیم، واو و فا را اشتباه نمی کرد ولی این آقا در یک جلسه یک آیه را دو جور معنا می کند! نفر سوم آمد همان آیه را پرسید، حضرت جواب سوم دادند؛ من حدس زدم نکته ای است. وقتی جلسه خلوت شد، حضرت من را صدا زدند و فرمودند که خدای متعال به حضرت سلیمان مُلک داد، بعد هم فرمود «هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیرِ حِسابٍ»(ص/39)؛ یعنی این را به تو عطاء کردیم، می خواهی به دیگران ببخش، می خواهی امساک کن؛ ما حساب و کتاب از تو نمی کشیم که چرا به یک کس ندادی به یک کس بیشتر دادی، کمتر دادی. ملک خودت است، و عطاء و هدیه ما به تو است. بعد حضرت فرمودند خیال می کنید خدای متعال به وجود مقدس نبی اکرم که سرآمد همه انبیاء است عطا نکرده؟! به وجود مقدس نبی اکرم مُلک دیگری داده که قابل مقایسه با این مُلک سلیمان نیست. خدای متعال دین را در اختیار او قرار داده و فرموده «ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(حشر/7)؛ یعنی هرچه به شما داد، بگیرید و از هرچه هم شما را نهی کرد، دنبالش نروید؛ یعنی اختیار، دست او است. ممکن است این آیه جور دیگر هم معنا بشود ولی حضرت این آیه را این طوری معنا کردند که خدای متعال زمام دینش را دست این پیغمبر داده و به ما هم گفته هرچه این پیغمبر از این دین به شما داد اخذ بکنید که همین بهره شما است و بیشتر از این نیست. او امینُ الله است و می داند به هر کسی چه چیز و چه بخشی از دین و چه بهره ای از دین بدهد. بعد امام صادق فرمودند که ما اهل بیت هم همین طور هستیم و حکم ما هم این است.

 

خیلی تفاوت است که یک مُلک طبیعی به آدم می دهند و می گویند: این ملک در اختیار شما است، خواستی ببخش و خواستی نبخش؛ با اینکه اختیار دین را در دست پیغمبر قرار می دهند. خدای متعال این پیغمبر را این قدر دوست می دارد که گاهی این طور بیان می فرماید: «لَعَمْرُکَ»(حجر/72) قسم به جان تو. این اما یک جایی برای این که به ما هشدار بدهد و وقتی می خواهد اهمیت دینش را بیان کند می فرماید«وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَینا بَعْضَ الْأَقاویلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیمینِ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتینَ»(حاقه/44-46)؛ «لو» در اینجا یعنی ممتنع است و این اتفاق نمی افتد؛ ولی اگر یک موقعی این پیغمبر هم حرف هایی که به ما نسبت می دهد از پیش خودش بود، با دست قدرت می گرفتیم و رگ گردنش را قطع می کردیم. این دو لسان را ببینید. این همان پیغمبر است که به ایشان فرمود «لَعَمْرُکَ» ولی می فرماید «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَینا». خدای متعال می خواهد به ما نشان بدهد که دین الهی این قدر اهمیت دارد و حتی این پیغمبر هم حق ندارد یک کلمه کم و زیاد کند. آن وقت این دین را خدای متعال به این پیغمبر تفویض کرده هر چقدر از این جریان هدایت و دین الهی را بخواهد به افراد برساند.

 

نورانیت قلب و ظرفیت وجود برای دریافت اسرار علم الهی

 

این کتاب الهی که خزانه اسرار الهی است، در اختیار او است. سرّ و ظاهر و باطن و باطن باطن، و اصلاً همة بواطن قرآن، در اختیار امام علیه السلام است و او باذن الله به هر کسی آنچه باید، می دهد؛ و البته امام بر اساس مشیت الهی، بر اساس حکمت عمل می کند و به تعبیر امام جواد علیه السلام در حدیثی «لَنْ یشَاؤُوا إِلَّا أَنْ یشَاءَ اللَّهُ تَبَارَکَ و تَعَالى»(8)؛ یعنی جز آنچه خدا بخواهد، آنها نمی خواهند. خدای متعال، امور را به آنها تفویض کرده ولی آنها هم هرچه خدای متعال می خواهد می خواهند.

 

یک بخش از این کتاب عظیم، در اختیار مومنین هم قرار می گیرد و به اندازه درجات ایمان و درجات طهارت نفس شان، به قرآن می رسند. طهارت نفس هم بالاصاله برای معصوم قرار داده شده و آنها هستند که به فرموده قرآن خدای متعال اراده قطعی تطهیر آنها را دارد «إِنَّما یریدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً»(احزاب/33). دیگران به اندازه ای طهارت نفس پیدا می کنند که به ساحت معصوم نزدیک می شوند.

 

در این فراز زیارت جامعه کبیره، چهار تا خصوصیت ذکر شده «وَ جَعَلَ صَلَوَاتِنَا عَلَیکُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَایتِکُمْ طِیباً لِخَلْقِنَا ـ یا «طِیباً لِخَلْقِنَا» ـ وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْکِیةً لَنَا وَ کَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا»(9) درک مقام صلوات که همان تحمل ولایت امام هست، مقام طهارت خُلق و طهارت خَلق است، یعنی برای انسان طهارت نفس و تزکیه می آورد و خطاهای انسان را تدارک می کند.

 

یک بخشی از قرآن هم اسراری است که هیچ وقت گفته نمی شود، هیچ وقت گفته نخواهد شد و فقط در اختیار خود آنها است. این بخش از این برنامه عظیم که در محضر امام است، هیچ وقت به کسی گفته نمی شود. دلیل آن را فرمودند به خاطر این است که شما تحمل نمی کنید. در آن حدیثی که از امام باقر ارواحنا فداه در توحید صدوق هست و الف و لام «الصَّمَدُ» را توضیح دادند، فرمودند «لَوْ وَجَدْتُ لِعِلْمِی الَّذِی آتَانِی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَمَلَةً لَنَشَرْتُ التَّوْحِیدَ وَ الْإِسْلَامَ وَ الْإِیمَانَ وَ الدِّینَ وَ الشَّرَائِعَ مِنَ الصَّمَدِ»(10) اگر حَمَله ای برای علم خودم پیدا می کردم که بار این علم را بر می داشتند و می توانستند این علم را در جای خودش مصرف کنند و بتواند تحمل کند، و بفهمد و امانتدار باشد، همه حقایق و مقامات ایمان و اسلام و اسرار توحید، دین، شرایع اسلام، را از «الصَّمَدِ» برای او توضیح می دادم؛ چون یک علومی را به کافر هم می دهند که وقتی سوء استفاده می کند، خیلی به جایی بر نمی خورد؛ ولی یک علومی است که اسرار است و فقط به اهلش می دهند. ولی نگفتند و نمی شود هم گفت.

شخصی می فرمود یک نفر در حرم به امیرالمومنین خیلی اصرار می کرد که به من طی الارض بدهید. یکی از اهل انس با حضرت آمدند به او گفتند: چرا این قدر اصرار می کنی؟! خیال می کنی طی الارض، ماشین خصوصی است که هر کجا که دلت بخواهد، سوار بشوی بروی؟! طی الارض، ماشین مأموریت است، مثلاً نیمه شب ممکن است به تو بگویند برو آن طرف عالم یک کاری انجام بده؛ آیا حاضری یا نه؟ گفت: نه؛ اگر این طوری است، نمی خواهم.

 

علت این که به آدم نمی دهند، این است که اینها اسرارند. مرحوم مجلسی در روایات کتاب العلم در بحار، این روایات را آوردند. در آنجا بیان شده که این علوم چرا در اختیار ما قرار نمی گیرد.

 

وظایف ما در سیر با معصوم در برنامه جامع نبی اکرم

 

این کتاب الهی، یک طرح جامعی است که یک بخش آن اداره جوامع بشری است. وجود مقدس نبی اکرم با این طرح، عالم را به سمت خدا پیش می برند و عالم را اداره می کنند. ما هم به بخشی از این طرح می توانیم راه پیدا بکنیم. به اندازه ای که اهل سرّ شدیم، اهل همراهی شدیم و به اندازه ای که حرکت کردنِ در این برنامه جامع برای ما لازم بود، از این علم به ما داده می شود و ما هم می فهمیم که کجای عالم هستیم و چکار باید بکنیم. بخصوص بعد از امتحان کردن ما پرده کنار می رود و حقایقی به انسان عطا می شود.

 

موانع علم ما، چند چیز است: یکی این است که ما قبل از امتحان هستیم؛ چون بعد از امتحان، خیلی مطالب به آدم فهمانده می شود که قبل از امتحان، نباید گفته بشود. یکی این که ما نمی توانیم تحملِ علم کنیم و اگر به ما گفته شود، این علم را زمین می گذاریم و از وسط راه بر می گردیم؛ چون نمی توانیم واقف باشیم. وقتی ما را می برند و سیرمی دهند، در پایان کار می فهمیم چه اتفاقی افتاده است؛ اما اول راه، ما نمی فهمیم.

 

این طرح جامعی که وجود مقدس نبی اکرم به عهده دارند در عالم اجرا بکنند، خصوصیاتی دارد که مربوط به کل کائنات است. حضرت با این برنامه ای که دارند، عالم دنیا، عالم برزخ، قیامت و بعد از قیامت را در این طرح اداره می کنند و عالم انسان ها، عالم ملائکه، عالم نباتات و جمادات و شیاطین و جنیان هم در این برنامه حضرت جا دارند. از همان اندازه که ما از قرآن می فهمیم، این استفاده می شود که همه این عوالم، در این برنامه حضرت حضور دارند و حضرت همه این عالم را به سمت خدای متعال و به سمت مقصد سیر می دهد.

 

یک بخش از این طرح واسع حضرت برای ما قابل فهم می شود و به ما دستور دادند که سیر ما با وجود مقدس نبی اکرم و معصومین باشد، در این طرح حرکت کنید، و مواظب باشید برنامه دیگری نریزید یا در برنامه هایی که دیگران دارند حضور پیدا نکنید. یک معنای این آیه شریفه ای که خواندم «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقین»(توبه/119)؛ یعنی تقوای الهی داشته باشید و با صادقین باشید و همراه با آنها در عالم سیر کنید. صادقین، وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت شان هستند. آنها با خدای متعال و مردم صادق هستند و مقام صدقِ مطلق دارند. به عهدی که با خدای متعال می بندند، وفا می کنند.

 

یک معنای همراهی با صادقین، این است که طرح ما داخل طرح نبی اکرم باشد و جدای از او برای خود برنامه ریزی نکنیم. ما باید برای همه زندگی خودمان و تمام قوای خودمان برنامه داشته باشیم. خدای متعال به ما سرمایه های بی حسابی داده و ما گاهی حساب سرمایه های خودمان را هم اصلاً نداریم؛ از حواس ظاهری مان بگیرید تا عقل و قلب و صدر و لبّ، همه قوایی است که خدای متعال به انسان داده که خیلی از آنها سرّ است و ما اسمش را هم هنوز نشنیدیم. انسان وقتی با معارف آشنا می شود، می بیند خدای متعال چه سرمایه های عظیمی به انسان داده است.

 

حرکت و برنامه ریزی برای همه قوای وجود ذیل نبی اکرم

 

مرحوم نراقی در اول کتاب معراج السعاده بحث معرفت النفس را مطرح می کنند و می گویند: انسان با سیر اخلاقی می تواند نفس خودش را به کمال برساند و به معرفت النفس برسد، بعد یک هشداری می دهند و می گویند: یک عده ای هستند که نفس خودشان را فقط در حد نیازهای غریزی می شناسند و اگر از آنها بپرسی تو که هستی، می گوید: من یک موجودی هستم که گرسنه می شوم، غذا می خورم، از غذا خوردن لذت می برم، جهاز هاضمه ام غذا را هضم می کند و نیروی بدن من می شود؛ بیشتر از این از خودش نمی فهمد که بتواند بگوید: من لبّی دارم، سرّی دارم، قوای باطنی ای دارم. معرفتش از خودش، در این حد است و بیش از این نمی تواند خودش را بشناسد.

 

ما همه این قوای خودمان را باید بشناسیم و برای آنها برنامه داشته باشیم و طرحی که برای حرکت عقل خودمان داریم، طرحی که برای حرکت قلب خودمان داریم، طرحی که برای حرکت حس خودمان داریم؛ نباید بیرون برنامه نبی اکرم باشد. برای همه قوای خود باید برنامه ریزی دقیق داشته باشیم و الا کسی که اهل برنامه ریزی برای خودش نباشد، یا برای چشمش برنامه ریزی می کند، اما برای گوشش برنامه ندارد؛ این شخص، مومن نیست. مومن باید برای همه قوای خودش طرح داشته باشد؛ ولی این طرحش باید ذیل برنامه نبی اکرم باشد. جامعه مومنین باید برای خودشان برنامه داشته باشند اما همه برنامه شان باید ذیل برنامه حضرت و همراه با معصوم باشد.

 

معنای این آیه شریفه «اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقین». شاید این است که انسان چه در حرکت فردی و باطنی خودش و چه آنجایی که انسان ها جمع می شوند و مومنین جامعه درست می کنند، نیاز به یک برنامه ریزی دقیق و محاسبه شده دارند که باید درون طرح جامع وجود مقدس نبی اکرم قرار بگیرد. معنای معیت این است که ما باید درون آن طرحی که خدای متعال به حضرت داده عمل کنیم؛ و الا اگر انسان در درون برنامه حضرت حرکت نکرد، حتما در داخل برنامه های دیگران حرکت می کند. اگر طرحی برای خودتان نداشتید، شیاطین برای شما طرح دارند. اگر طرح ما ذیل برنامه وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نبود، حتماً این طرح و تدبیر، ذیل برنامه ابلیس رقم خواهد خورد.

 

حالا اگر خدای متعال توفیق داد در این شب هایی که مزاحم اساتید و اعزه خودم هستم، یک مقداری این بحث کلیات این طرحی که وجود مقدس نبی اکرم برای عالم دارند در آن حدی که برای ما قابل فهم است را باز می کنیم؛ البته با آن بخشی از طرح که دست خودشان است و خودشان هم باید عمل کنند و هیچکس دیگر هم اصلاً مطلع از او نمی شود و اسراری است بین خودشان و خدای متعال، کاری نداریم.

 

این طرح خیلی باعظمت است ولی ما را هم دعوت کردند و به ما گفتند که بیایید این طرح را بفهمید و در این برنامه بزرگ حرکت بکنید. برنامه ریزی تان محدود نباشد، بلکه همراه باشید و در این برنامه عظیم حضرت حرکت کنید و همه قوا و امکانات خودتان را در این مسیر به فعلیت برسانید.

 

بنا داریم که یک مقداری کلیات این طرح و موانع همراهی و برنامه هایی که در مقابل این برنامه وجود دارد را بیان کنیم، این که حضرت چطور نقشه های دیگران را درون طرح عظیم خودشان هضم و خنثی می کنند و جامعه مومنین را از برنامه های رقیبی که در مقابل طرح حضرت در عالم وجود دارد، عبور می دهند. شیطان هم برنامه ریزی می کند و نقشه ها و طرح های بسیار پیچیده ای برای جامعه انسانی دارد. در مقابل این طرح هایی که شیاطین دارند و برنامه ریزی جامع آنها حضرت چطوری عالم را از این تدبیرها و نقشه هایی که شیاطین و دشمنان دارند، عبور می دهند.

 

خب شب اول محرم و آغاز عزاداری سیدالشهداء علیه السلام است و ان شاء الله سرانجام بحث را به همین جا برسانیم که جایگاه مقدس وجود مقدس سیدالشهداء در این برنامه ریزی عظیم کجا است و ما چطور می توانیم با برنامه حضرت همراه بشویم. حضرت ما را دعوت کردند و فرمودند «هل من ناصر ینصرنی»

ظاهرش این است که حضرت به مردم زمان خودشان می گفتند «مَنْ کَانَ فِینَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْیرْحَلْ مَعَنَا فَإِنِّی رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللَّهُ»(11) ولی حقیقت این است که این یک دعوت عام است. می خواهیم یک مقداری این طرح حضرت را هم بحث بکنیم که سیدالشهداء می خواستند با عالم و آدم چه کار کنند و ما چطور می توانیم در برنامه سیدالشهداء قرار بگیریم.

 

در هر محرم، نفحات جدیدی از عاشورا به ما می رسد. همانطور که یک خورشید، بیشتر نیست ولی طلوعش در هر روز، غیر طلوعش در روز دیگر هست و بهره ای که امروز ما از خورشید می بریم، غیر بهره دیروز است، حقیقت عاشورا که مطلع همه حقایق در عالم هست، یکی بیشتر نیست ولی هر سال، ایام محرم تکرار می شود و سفره جدیدی از همان حقیقت واحد برای ما پهن می شود و ما در هر محرم باید بهره آن سال را ببریم. بهره امسال ربطی به بهره سال قبل ندارد. ممکن است کسی پیمانه اش در سال قبل پر بوده، اما امسال نتواند پیمانه اش را پر کند؛ یا به عکس، کسی در سال قبل نتوانسته خودش را به محرم برساند، اما امسال خودش را بتواند به این سفره جدیدی که پهن می شود برساند و متنعم بشود. ان شاءالله بحث ما این است که سیر با امام حسین علیه السلام و بودن با امام حسین علیه السلام در این طرح عظیم حضرت یعنی چه و ما کجای کار هستیم و چطور می توانیم با حضرت همراه بشویم. السلام علیک یا اباعبدالله...

 

صوت جلسه : 

 

حسینیه ثارالله قم - آیت الله میرباقری | دانلود فایل

 

-----------------------------------------------------

پی نوشت ها:

(1) التوحید (للصدوق)، ص: 230

(2) الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج 1، ص: 253

(3) بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج 65، ص: 236

(4) نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: 343

(5) بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج 26، ص: 1

(6) الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج 1، ص: 253

(7) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 8، ص: 312

(8) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏1، ص: 441

(9) من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص: 613

(10) التوحید (للصدوق)، ص: 92

(11) لهوف ص 5






امام، رحمت موصوله و «معدن الرحمه» است و محیط ولایت امام، رحمت واسعه خدا و محیط وسعت است؛ اما محیط دشمنان امام، جهنم است که به فرموده قرآن «وَ مَنْ أَعْرَضَ‏ عَنْ‏ ذِکْری‏ فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکا»(طه/124) یعنی محیط ضیق و ضنک است. ذکر یعنی امام؛ و کسی که از امام روی بگرداند عیشش ضنک می شود. انسانی که با غیر امام حرکت می کند، زندگی او در تنگنا است؛ ولو وسعت ظاهری هم داشته باشد، ولی در زندان است.

 

سخنرانی آیت‌الله میرباقری در هیئت ثارالله قم با موضوع حرکت جوامع ذیل برنامه نبوی/ جلسه دوم

اولین قدم سیر انسان با امام علیه‌السلام در درجات ایمان خروج از حجاب‌های ظلمانی است/ معرفت نفس زمانی اتفاق می‌افتد که انسان به معیت امام علیه‌السلام برسد + صوت

 

امام، رحمت موصوله و «معدن الرحمه» است و محیط ولایت امام، رحمت واسعه خدا و محیط وسعت است؛ اما محیط دشمنان امام، جهنم است که به فرموده قرآن «وَ مَنْ أَعْرَضَ‏ عَنْ‏ ذِکْری‏ فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکا»(طه/124) یعنی محیط ضیق و ضنک است. ذکر یعنی امام؛ و کسی که از امام روی بگرداند عیشش ضنک می شود. انسانی که با غیر امام حرکت می کند، زندگی او در تنگنا است؛ ولو وسعت ظاهری هم داشته باشد، ولی در زندان است.




گروه معارف - رجانیوز: امام حسین (ع) کشتی نجات امت است که با دو بال شور و شعور ، انسان را به اوج کمالات الهی می رساند . ایام عزاداری اباعبدالله (ع) که همگان برای درک شور حسینی (ع) سر از پا نمی شناسند ، شایسته است به بال دوم و مهم‌تر این کشتی نجات یعنی معارف حسینی(ع) توجه ویژه‌ای شود. نشر و مطالعه سخنرانی های پر مغز علما قدمی در راستای نشر معارف حسینی (ع) است. آنچه پیش رو دارید دومین جلسه سخنرانی آیت‌الله سید محمدمهدی میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم است که در دهه اول محرم الحرام سال 96 در هیأت ثارالله قم (مدرسه فیضیه) برگزار شده است.

 

آِیت الله میرباقری در این بحث بیان می کند وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت ایشان صادقین حقیقی هستند و به ما دستور داده شده که در معیت و همراهی ایشان قرار بگیریم. جدایی و هجرت از نفس اول شرط همراهی با امام است و آثار این همراهی نورانی شدن به نور امام و هدایت است که گاهی انسان فقط خودش نورانی می شود و گاهی به مرتبه‌ای می رسد که درکی از مقام محمود یافته و از دیگران هم شفاعت و آنها را هدایت می کند. مهم آن است که همه برنامه‌ریزی های ما ذیل طرح جامع و فراگیر نبی اکرم در عالم هستی قرار بگیرد...

 

هجرت از نفس به سوی خدا در معیت معصوم

 

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین احمده و استعینه و اصلی و اسلم علی خاتم انبیائه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و اللعنة علی اعدائهم اجمعین. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّـهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ»(توبه/119) به ما دستور داده شده که در معیت و همراهی وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت ایشان که صادقین حقیقی هستند، قرار بگیریم. همان کسانی که در مقام بندگی خدای متعال در مقام صدق هستند و وعده هایشان را با خدای متعال عمل کردند و در مقام دستگیری از بندگان خدا با بندگان خدا خلاف نمی گویند و صادق هستند. این همراهی مقتضای تقوای الهی است و متقی بودن یعنی همراه وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت شان در عالم حرکت کنیم.

 

همراهی با معصومین علیهم السلام، همراهی در یک سیر و سفر و حرکت است. قرآن می فرماید «یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ»(انشقاق/6) ما یک مسیر پر رنجی در پیش رو داریم و با عبور از این مسیر به سمت خدای متعال حرکت می کنیم. «إِنَّا لِلَّـهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»(بقره/156) و این بشارت بزرگی است که مقصد ما خدا است و ما به سمت او حرکت می کنیم. در این سفر باید همراه با وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت‌شان باشیم و در این همراهی، ما حتماً باید از نفس خودمان هجرت کنیم. انسان تا با نفس خودش سفر می‌کند، همسفر معصومین و اولیاء خدا نیست. مهم‌تر اینکه باید از همراهی اولیاء طاغوت فاصله بگیریم؛ زیرا اگر انسان با آنها همراه شد، دیگر نمی تواند با خدای متعال و اولیاء الهی همراه باشد. جدا شدن از نفس و دیگران و با آنها سیر نکردن شرط اول همراهی با معصومین علیهم السلام است. در این سیر، چشم و گوش و حواس ظاهری و عقل و قلب و لبّ و سرّ ما؛ و همه امکانات و قوای فراوانی که خدای متعال به ما داده، در این سفر باید با معصوم همراه کرد.

 

همراهی و معیت با معصوم به این معنا نیست که ما هم عرض معصوم راه برویم؛ بلکه حقیقت این است که سیر ما با معصوم، سیر سایه و صاحب سایه، سیر حقیقت و شعاع آن و سیر پرتو خورشید با خورشید می شود. این تعابیر در روایات معصومین علیهم السلام در نسبت بین مومن و امامش آمده است. مؤمن اگر با امامش همراه شد و لوازم همراهی را رعایت کرد و خالی از هوای نفس شد، نسبتش به امام نسبت شعاع خورشید به خورشید می شود «إِنَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصَالًا بِرُوحِ اللَّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ‏ الشَّمْسِ‏ بِهَا»(1) اتصال روح مؤمن به روح الهی که وجود مقدس امام علیه السلام است، از اتصال شعاع خورشید به خورشید بیشتر است. در روایات فرمودند که شیعیان ما به طرف ما بر می گردند، مثل شعاع خورشید که به سمت خورشید برمی گردد. بنابراین همراهی ما با معصوم همراهی تابع و متبوع است؛ یعنی ما باید تابع باشیم و آنها متبوع هستند؛ واقعاً باید سایه امام باشیم و در تبع امام حرکت کنیم و به فرموده قرآن همراهی اطاعت است «مَّن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّـهَ»(نساء/80) باید ما مقام طوع پیدا کنیم و مطیع بشویم، مقام تبعیت پیدا کنیم «فَمَن تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی»(ابراهیم/36) مقام تبعیت، مقام طوع، مقام تسلیم لوازم این همراهی است.

 

بنابراین همراهی ما با امام در مسیری که به سمت خدای متعال طی می‌کنیم، همراهی دو هم عرض نیست، بلکه همراهی اصل و فرع است. اگر همراه شدیم، امام اصل و ما فرع می شویم و به تبع امام حرکت می کنیم؛ زیرا امام ما را سیر می‌دهد.

 

نتیجه و آثار همراهی با امام

 

اگر ما از خودمان هجرت کردیم و همراه و همسفر امام شدیم، اولین اثرش این است که امام هم او را همراهی می کند و دست او را می گیرد و مورد شفاعت قرار می‌دهد و نورانی به نور امام می‌شود؛ یعنی قوای او معطّر به عطر امام و نورانی به نور امام علیه‌السلام می شود. نتیجه این نورانیت این است که انسان، عوالم وجودی خودش را می‌بیند. در درون ما عوالم بسیاری است که تقریباً همه آنها تعطیل اند؛ مثل بچه هایی که با کامپیوترهای بزرگ بازی کودکانه می کنند، و از این دستگاه استفاده دیگری نمی شود؛ اما اگر با امام همراه شدیم، قوای ما بیدار و احیاء و نورانی به نور امام می شوند. و در پرتو نور امام، عوالم وجودی خودمان را می توانیم مشاهده کنیم.

 

انسان تا قبل از اینکه به امام برسد، در تاریکی است. وقتی به امام رسید و همراه با امام شد، در فضای نور قرار می گیرد که هم درون خودش نورانی می شود و عوالم وجودی خودش را می تواند ببیند، و هم بیرون برای او نورانی می شود. وقتی نور امام در عالم طلوع کرد و حجابها کنار رفت و انسان از تاریکی بیرون آمد، عوالم خلقت را می تواند ببیند؛ اما تا قبل از آن، عالم سراسر تاریک و حجاب است. به هر طرف نگاه می کند جز حجاب نمی بیند. در و دیوار و زمین و آسمان و خورشید و ماه و دوست و نظام کیهانی و کهکشان و هرچه می بیند، همه حجاب هستند. به درون خودش هم رجوع می کند، خودش را می بیند که این هم حجاب است. این انسان دنبال خدای متعال می گردد، خدای متعال را پیدا نمی کند و می گوید: زمین و ماه و خورشید هستند ولی خدای متعال نیست؛ در حالی که وقتی وارد یک بنا می شویم، به وضوح می فهمیم که این بِنا محصول اندیشه و تفکر یک انسان فرهیخته و حاصل سرانگشت هنرمندانی است که کار کردند و این بنا را به این زیبایی برپا کردند؛ حتی کوچکترین مصنوعاتی که می بینیم، یقین داریم که به دنبالش یک تدبیر و حکمت و برنامه ریزی بوده است. ولی وقتی انسان به نظام عالم نگاه می کند، نمی تواند مطمئن بشود که این عالم خدایی دارد و او با حکمت خودش عالم را اداره می کند. این حجاب و حجاب های بعدی ای که می آید؛ حتی بر فرض بفهمد خدایی است که عالم را آفریده است؛ اما یک خدای ساعت ساز است، یعنی عالم را آفریده و این ساعت را کوک کرده و این ساعت خودش کار می کند.

 

اینها که خداشناسی نیست و این غفلت ها برای این است که انسان به امام نرسیده و در حجاب است. هرچه نگاه می کند، در و دیوار می بیند و دنبال خدای متعال می گردد. خودش را پیدا می کند، ذرات را پیدا می کند ولی خدای متعال را گم کرده و می گوید: خدای متعال کجا است؟! همین آدمی اگر یک سوزن گم می کند، می گردد تا پیدا می کند؛ اما در این عالم، خدای متعال را گم می کند و هرچه هم می گردد پیدا نمی کند؛ زیرا به نظرش می آید که همه عالم پر است و جایی برای خدای متعال نیست. به درون خودش نگاه می کند، خودش را می بیند. بیرون را که نگاه می کند، مخلوقات دیگر را می بیند.

 

انسانی که با خودش در عالم سیر می کند، خودش و بقیه مخلوقات را می بیند، یعنی هم خودش حجاب خودش می شود و هم عالم حجاب او می شود. انسانی که در تاریکی است، در حیرت و ترس و وحشت است. آدمی که احساس می کند در درون یک نظام کیهانی بزرگِ کور و کری حرکت می کند و هیچ کجای عالم دیده نمی شود؛ و خود را یک ذره ای در مقابل این دستگاه عظیمی که حکمت و تدبیری هم ندارد، می بیند. طبیعی است که دچار ترس و وحشت و حیرت و تنهایی بشود؛ مگر اینکه انسان به امام برسد و این خورشید را درک کند. امام در تعبیر امام رضا «الْإِمَامُ کَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ الْمُجَلِّلَةِ بِنُورِهَا لِلْعَالَم»(2) است؛ یعنی آن خورشیدی است که عالم را روشن کرده است، وقتی این خورشید در درون من طلوع کرد؛ به تعبیر امام باقر علیه‌السلام به ابوخالد کابلی، قلب مومن را روشن می کند و نور امام در قلب مؤمن، از خورشید در روزِ روشن آشکارتر است «لَنُورُ الْإِمَامُ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِیئَةِ بِالنَّهَارِ»(3). اگر کسی به امام رسید، از درون نورانی می‌شود. در روایات فرمودند که «الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ یَنْظُرُ بِنُورِ اللَّه»(4) یعنی مؤمن با نور الهی به عالم نگاه می‌کند و وقتی با این چراغ به عالم نگاه می‌کند، خورشیدِ در بیرون و درون به هم گره می خورند و همه عالم روشن می‌شود. وقتی با این خورشید به عالم نگاه کردید، تمام عالم آیات الله می شوند. آن وقت است که مومن عوالم را می بیند، دنیا و ملکوت عالم و بالاتر از عالم ملکوت را می بیند، مسیر خودش را در عالم و قوای وجودی خودش را مشاهده می کند.

 

تجلی صفات الهی در امام علیه السلام

 

بنا نیست ما در حجاب باشیم؛ بلکه بنا است ما این عوالم را ببینیم. غفلتِ ما و دوری ما از امام علیه السلام و جدا افتادن از این چراغ هدایت است که ما را در حیرت و شک قرار داده و الا ما باید در همین دنیا، عوالم خودمان را ببینیم. دلیلی ندارد مومن در این عالم، در شک و حیرت و تنهایی باشد. در همین عالم، انسان باید با امام و حضرت حق همراه بشود. قرآن می فرماید «وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ»(حدید/4). انسان باید احساس کند که در معرض دید خدای متعال است. باید احساس بکند که گرچه یک ذره است ولی این ذره، از علم خدای متعال پوشیده نیست. باید بداند که در محضر دید خدا است و خدای متعال به او توجه دارد و به گونه ای او را تدبیر می کند که گویا هیچ مخلوقی جز او ندارد. چرا که خدای متعال «لَا یَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْن»(5) است یعنی هیچ کاری خدای متعال را از کار دیگر غافل نمی کند. ائمه علیهم السلام هم چون مَظهر این شأن الهی هستند، همین طورهستند؛ امام در آن واحد، همه مؤمنین را تحت تدبیر خودش دارد بدون اینکه از یکی غافل بشود یا از کسی کم بگذارد تا به دیگری بپردازد؛ مانند خورشیدی که به خانه های ما می تابد و همه خانه ها را روشن می کند بدون اینکه از خانه شما کم کند. اگر کسی به امام علیه السلام رسید و سیرش با امام علیه السلام آغاز شد، هم از درون نورانی می شود هم از بیرون. به درون خودش نگاه می کند، جز آیات الله نمی بیند و وقتی به بیرون نگاه می کند، جز نشانه نمی بیند. قرآن هم می فرماید «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَ فِی أَنفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»(فصلت/53) وقتی انسان آیات خدا را دید، دیگر همه چیز گم می شوند. آدمی که همه چیز را پیدا کرد و خدا را گم کرده بود، و در واقع هیچ چیز پیدا نکرده و به تعبیر امام حسین علیه السلام در دعای عرفه «مَا ذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَکَ»(5). کسی خدای متعال را در عالم گم کرد، چیزی پیدا نکرده، بلکه هیچ و پوچ ها را پیدا کرده است؛ اما وقتی که تنها خدا را می بیند، همه چیز برای او واضح می شود. اگر باب آیات به روی انسان باز شد، برای انسان واضح می شود که فقط او حق است و همه، رنگ می بازند.

 

قدم‌های سیر با امام در درجات ایمان و کسب معرفت

 

اولین قدمِ سیر انسان با امام علیه السلام این است که از نفس خودش و از شیاطین و از حجابهای ظلمانی خارج شود، تا سیرش با امام شروع شود؛ و درجات ایمان را پشت سر گذارد. در هر درجه ای از درجات ایمان که سیر بکند، مشاهداتی که در عالم دارد و درکی که از عالم دارد و معرفتی که پیدا می کند، متفاوت با مرحله قبلی است. درکش از امام و توحید عوض می شود تا به درجه دهم ایمان برسد. وقتی به آن درجه هم رسید، این سیر ادامه دارد. این طور نیست که مومن اگر با امام همراه شد، و در دنیا به درجه دهم ایمان رسید و مشاهدات ایمانی برایش حاصل شد، سیرش تمام می شود؛ بلکه اول سیرش در وادی معرفت، از اول برزخ شروع می شود. لذا در زیارت عاشورا می خوانیم «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی شَفَاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُود»(6).

 

این سیر در عالم قیامت هم ادامه دارد و انسان ها هم در مرتبه ایمانشان با امام سیر می کنند. دو مؤمنی که کنار هم هم نشسته اند، درجات ایمان و سیرشان متفاوت است. در دو سقف پرواز در عالم حرکت می کنند و قوای آنها دو بهره متفاوت از عالم می‌برد. چشم و گوش و قلب و حس آنها دو جور عالم را درک می‌کند. درجات ایمان که متفاوت شد، افق سیر انسان در عالم تغییر پیدا می کند. این همراهی با امام که موجب نورانی شدن به نور امام و عبور از ظلمت نفس و ظلمت طواغیت می شود و انسان را به وادی نور و وادی توحید وارد می کند، مستمرا و الی الابد ادامه دارد.

 

انسان در این همراهی با امام می تواند به یک مقامی برسد که نه تنها خود انسان با امام سیر بکند، بلکه دیگران را هم بتواند به همراهی امام دعوت بکند؛ یعنی یک مغناطیسی می شود که دیگران هم با او سیر می کنند. یک مرتبه این است که انسان تنها سیر خودش در وادی نور است. قرآن می فرماید آن کسی که به امام رسیده، داستانش این است: «أَوَمَن کَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَاهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ»(انعام/122)؛ یعنی اینها کسانی بودند که مرده بودند اما خدای متعال آنها را زنده کرد و برای آنها نوری قرار داد و سیرشان در وادی نور است. در روایات، این آیه را اینگونه توضیح می دهند. «أو من کان میتا عن ولایتنا فأحییناه بولایتنا»(7) آن کسی که مرده بود را با ولایت امام زنده می کنند اگر کسی به امام رسید، سیر خودش در وادی نور واقع می شود، و از حیرت و شک و تردید بیرون می آید. عالم و مسیر خودش را روشن می بیند و حرکت می کند. 

 

معرفت نفس هم جز از این طریق واقع نخواهد شد. اینکه می گویند «انسان باید به معرفت نفس برسد»، این معرفت نفس وقتی است که انسان به امام برسد، تمام هدایتها از امام ناشی می شود. امام، آن خورشیدی است که خدای متعال در عالم روشن کرده و اگر آن خورشید بر وجود انسان نتابد، انسان عوالم خودش را نمی بیند. معرفت نفس هم جز با معرفت امام و با هدایت و همراهی با امام حاصل نمی شود. هرچه انسان درجه ایمانش بیشتر و قوای او نورانی تر بشوند، عوالم وجودی خودش را روشنتر می بیند.

 

در سوره مبارکه نور توضیح داده شده که «إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا وَ مَن لَّمْ یَجْعَلِ اللَّـهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ»(نور/40) یعنی یک وادی ظلمات هم هست که حتی مومن اگر در آن وادی قرار گرفت، ظاهر و امکانات خودش را هم نمی تواند ببیند تا چه رسد به این که سرّ و لبّ و عوالم باطنی خودش را ببیند. کسی که در ظلمت اولیاء طاغوت قرار گرفت، از قوای ظاهری اش هم غافل است تا چه رسد عوالم باطنی؛ مگر اینکه به امام برسد؛ یعنی در این فضا اگر نور امام نباشد، الی الابد انسان در غفلت است، حتی در قیامت هم در تاریکی است در روایت ذیل این آیه فرمودند «وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً إِمَاماً مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ ع فَما لَهُ مِنْ نُورٍ إِمَامٍ یَوْمَ الْقِیَامَة»(8).

 

بنابراین سیر و همراهی با امام معرفت نفس می آورد. «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه»(9) اما اینکه کسی خیال کند خود انسان می تواند از طریق معرفتُ النفس تأمل کند و نفس خودش و خدا را پیدا کند؛ اینها توهمات و ریاضات است، اینها خودش حجاب روی حجاب است. انسان تا به امام نرسد و همراه با امام علیه السلام نشود، نمی تواند عوالم خودش و آیات انفسی را ببیند و معرفت نفس پیدا کند، چنانکه اگر با نور امام در بیرون همراه نشد، آیات آفاقی دیده نمی شود. همه عالم ظلمات در ظلمات می شوند. در درون خودش نگاه می کند، تاریک است. بیرون هم نگاه می کند، تاریک است؛ حتی قوای ظاهری خودش را هم نمی بیند تا چه رسد به اینکه باطن خودش را ببیند و معرفت النفس پیدا کند. معرفت النفس هم مثل بقیه آیات احتیاج به ارائه الهی دارد «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ»(فصلت/54)؛ یعنی باید آیات به انسان با نور امام علیه السلام و با نور الهی ارائه بشود.

 

درک مقام شفاعت و تجلی صفات امام در مؤمن ذیل معیت با امام

 

یک عده ای هستند که بعد از اینکه خودشان می رسند و نورانی می شوند، می توانند فضا را برای دیگران هم نورانی کرده و دیگران را هم به این سرچشمه هدایت متصل کنند. این هم یک مقام معیت است که انسان وقتی به امام رسید و همراه با امام شد، می تواند دیگران را هم همراه کند. این همان درک مقام شفاعت است. اگر کسی مقام شفاعت امام را درک کرد، می تواند واسطه فیض امام و واسطه هدایت دیگران بشود.

 

در زیارت عاشورا با این مضامین آشنا هستیم «أَنْ یَجْعَلَنِی مَعَکُمْ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَة وَ أَنْ یُثَبِّتَ لِی عِنْدَکُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ أَسْأَلُهُ أَنْ یُبَلِّغَنِی الْمَقَامَ الْمَحْمُودَ لَکُمْ عِنْدَ اللَّه» از خدای متعال درخواست می کنیم که ما را به مقام محمود سیدالشهداء برساند و ما هم به آن مقام محمودی که شما در نزد خدای متعال دارید، برسیم. مقام محمود، مقام شفاعت است. حضرت، مقام شفاعت دارند، چراغ هدایتی هستند که عالم و قلوب را روشن می کنند و همه انسان‌ها را به وادی نور و هدایت دعوت می‌کنند و با دستگیری ایشان، مؤمنین، انبیاء، اولیاء، به درجات کمال می‌رسند. این مقام محمودِ حضرت است. رسیدن به این مقام محمود معنایش همین است که ما متصل به این مقام، و یک نهری از این دریای بی منتها بشویم که از طریق ما دیگران احیاء بشوند و به نور و هدایت برسند. کما اینکه امام علیه السلام «عین الحیات» یعنی سرچشمه حیات و کلمه روح و سرچشمه نور و هدایت و کلمه نور الهی است. اگر کسی متصل به نور امام شد، ممکن است در یک موقفی قرار بگیرد که یک نهری از این دریا در وجودش جاری بشود که دیگران هم از طریق او سیراب بشوند و به حیات و نور برسند. مؤمن اگر رشد یافته باشد، می‌تواند واسطه حیات بشود و نفسش مُحیی می‌شود: «فیض روح القدس ار باز مدد فرماید * دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد»

 

آن کاری که حضرت مسیح می کرد، از فیض روح القدس و وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت بود. آن حقیقت بود که در وجود مقدس حضرت عیسی جلوه کرده بود. در درجات رشد انسان به یک مقامی می رسد که نفسش محیی شده و چراغ هدایت دیگران می شود. به همین دلیل است که مومن را به همراهی دعوت کردند و گفتند: اگر یک جایی یک مومنی پیدا کردید، از او جدا نشوید. این مومن، همه ورود و خروجش در وادی نور و هدایت است و شما را گمراه نمی کند. از او جدا نشوید.

 

انسانی که به امام متصل می شود، صفات و برکات امام در وجودش نازل می شود و این همراهی اگر به کمال رسید، «ان یبلغنی المقام المحمود لکم عندالله» است؛ یعنی مقام دستگیری پیدا می کند و می تواند دیگران را هم به سرچشمه حیات یعنی به امام وصل بکند.

 

مومن اگر در مقامی است که هنوز از نفس خالی نشده، این مقام را به او نمی دهند. اینکه حضرت به عنوان بصری فرمودند اگر می خواهی ما دستت را بگیریم و به تو علم بدهیم و قلبت را نورانی به علم بکنیم، اول باید از محیط نفس بروی بیرون، باید بنده بشوی و عبودیت را در خودت محقق کنی و دنبال مراء و جدال و اثبات خودت نباش؛ آن وقت به تو علمی می دهیم که چراغ دیگران بشوی و دیگران را هم به امام وصل کنی و الا اگر کسی بخواهد از علم به نفع خودش استفاده کند و دیگران را به خودش دعوت کند و محور باشد، به او علم و مقام محمود و مقام شفاعت و دستگیری نمی دهند.

 

انسان باید به معیت امام علیه السلام برسد و هجرت از نفس و طواغیت بکند؛ وقتی مؤمن همراه امام حرکت کرد، می تواند در یک مقامی قرار بگیرد که انوار هدایت و شفاعت و حیات طیبه امام از طریق او به دیگران برسد. مثل آب که در آن حیات، جاری است و همه گیاهان را زنده می کند. قرآن می فرماید «وَ جَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ»(انبیاء/30) همه حیات به حسب ظاهر در این عالم طبیعت، وابسته به «ماء» است. با بارش باران، زمین زنده می شود؛ ولی آنچه که زنده می کند، در واقع این باران نیست؛ بلکه به فرموده قرآن «فَانظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَتِ اللَّـهِ کَیْفَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا»(روم/50)؛ یعنی آن رحمت الهی است که در این آب، جاری است و سرچشمه حیات می شود.

 

اگر آثار رحمت الهی در وجود انسان هم ظاهر شد، مثل باران، محیی می شود و هرکجا ببارد، حیات بخش است. امام علیه السلام ، اینگونه است. در روایتی امام رضا علیه السلام شئون عجیبی برای امام بیان کردند و فرمودند «الْإِمَامُ السَّحَابُ الْمَاطِرُ وَ الْغَیْثُ الْهَاطِلُ وَ الشَّمْسُ الْمُضِیئَةُ وَ السَّمَاءُ الظَّلِیلَةُ وَ الْأَرْضُ الْبَسِیطَةُ وَ الْعَیْنُ الْغَزِیرَة»(10) امام، خورشید است. آسمان است که بر سر ما سایه می اندازد و زمینی است که مهد شما است. حالا این تعبیر شاید بی ادبی است؛ یعنی زمین زیر پای شما و آسمان بالای سر شما است.

 

قرآن می فرماید «وَ اخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ»(اسراء/24)؛ زیرا مادر و پدر، بال زیر پای فرزند هستند و این اداره فرزند از سر استکبار نیست، بلکه از سر تواضع و خشوعِ محبت است؛ یعنی واقعاً فرزند خودش را با محبت، تر و خشک می کنند. امام به گونه ای متصل به حضرت حق است، و با محبت و تواضع و خشوعِ محبت، مومنین را اداره می کند. در ادامه حدیث امام رضا علیه السلام فرمودند که امام چشمه جوشان و ابر بارنده و بارانِ پرنفع برای مومن است. اگر کسی متصل به امام شد، ارض واسع برای دیگران می شود و آسمانی که سایه بر سرشان می اندازد که حامی آنها می شود، مثل ابری که بر دیگران می‌بارد و آنها را زنده می کند. انسان اگر به امام رسید، می تواند مقام شفاعت پیدا بکند و واسطه هدایت و حیات طیبه بشود.

 

سیر نورانی و سیر ظلمانی

 

تلقی عرفانی از همراهی با امام علیه السلام یعنی انسان با امام همراه بشود و قوای وجودی‌اش به نور امام نورانی بشود و از خودش هجرت کند، آرام آرام به یک مقامی برسد که چیزی از خودش باقی نماند؛ و به منزله چشم و دست و گوش امام شود و واسطه هدایت و شفاعت امام باشد و با امام خودش، در عوالم قرب و معرفت سیر بکند؛ که سیر او با امام در وادی بهشت است؛ یعنی انسانی که به امام رسید، سیر او از الان در وادی بهشت است؛ که شامل بهشت دنیا و بهشت برزخ وبهشت قیامت است.

 

نقطه مقابل هم سیر با نفس و سیر با ائمۀ نار و اولیاء طاغوت در وادی ظلمات است که انسان هرچه بیشتر سیر کند، و اتصالش به آنها شدیدتر بشود به فرموده قرآن «ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ»(نور/40) است که حجاب‌های ظلمانی او بیشتر می شود و در حجابهای بیشتری فرو می رود. قوای درونی او تاریکتر می‌شوند و در بیرون هم حجابهای ظلمانی او بیشتر می شوند. در زندان ظلماتِ اولیاءِ طاغوت محبوس و زندانی می شود.

 

امام، رحمت موصوله و «معدن الرحمه» است و محیط ولایت امام، رحمت واسعه خدا و محیط وسعت است؛ اما محیط دشمنان امام، جهنم است که به فرموده قرآن «وَ مَنْ أَعْرَضَ‏ عَنْ‏ ذِکْری‏ فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکا»(طه/124) یعنی محیط ضیق و ضنک است. ذکر یعنی امام؛ و کسی که از امام روی بگرداند عیشش ضنک می شود. انسانی که با غیر امام حرکت می کند، زندگی او در تنگنا است؛ ولو وسعت ظاهری هم داشته باشد، ولی در زندان است. انسانی که با امام زندگی می کند ولو به حسب ظاهر در زندان و سختی باشد، در وسط بهشت و در وسعت و فصحت است. آن فصحت ها و وسعت های باطنی برای این است.

 

دو نفر کنار هم هستند؛ یکی پیرو شیطان و یکی پیرو امام است. آن کسی که پیرو امام است، الان در وسعت و بهشت است و آن کسی که پیرو شیطان است، ولو به حسب ظاهر همه امکانات هم در اختیارش باشد؛ الان در جهنم است و عیش ضنکی دارد و در محیط تلخ و تاریک است.

 

معنای معیت با امام در طرح امام برای عالم

 

یک معنای همراهی این است که قوای وجودی انسان با امام همراه می شود. ولی یک معنای گسترده تری هم دارد که انسان با تمام قوای خودش در طرح امام در عالم حرکت بکند. امام یک برنامه ای دارند و معیت با امام یعنی انسان در طرح امام حرکت کند. مومن برای خودش تدبیر می کند و برای حس و قلب و روح و دست و زبانش طرح و برنامه دارند؛ ولی این برنامه، درون طرح امام علیه السلام برای عالم است؛ البته آن طرح بزرگ امام ممکن است هیچ وقت مشهود ما نشود. مثلاً وقتی یک شهر می سازند؛ مطالعات بسیار گسترده ای برای انتخاب محیط شهر و به لحاظ جغرافیای طبیعی و امنیتش دارند که مبادا روی خط گسل یا زلزله خیز باشد، یا محل سیل و طوفان و حوادث باشد؛ اینکه چه جمعیتی را می خواهد در خودش جا بدهد. چه نوع شهری است، شهر دانشگاهی یا توریستی است یا شهری است که برای زندگی طبیعی ساخته می شود یا یک شهر اقتصادی است. متناسب با مطالعات، برنامه ریزی گسترده ای اتفاق می افتد. یک نقشه ای می کشند و درون این نقشه، خدمات و امکانات جانمایی می شود و یک منطقه ای هم برای سکونت ما قرار می دهند. در آن منطقه مسکونی، به ما هم یک طرحی می دهند و می گویند: متناسب با طراحی کلانی که شده خانه ای که باید اینجا باشد، باید این نقطه مختصات را داشته باشد. ممکن است ما از برنامه ریزی کلی شهر و آن تدابیری که برای ساختن یک شهر بزرگ به کار گرفته می شود، هیچ وقت مطلع نشویم؛ ولی باید آنچه مربوط به خودمان است را بفهمیم و درون این طرح عمل کنیم. ممکن است ما در بیرون این شهر، یک خانه ای به تنهایی برای خودمان بسازیم؛ یا درون یک شهر دیگری سکونت کنیم؛ ولی اگر درون این شهر خانه را بنا کنیم، باید یک نقطه مختصات و خصوصیاتی داشته باشیم و آن برنامه کلان را در خانه سازی [لحاظ کنیم.] ممکن است انسان بخواهد که یک محیط صنعتی خاص در یک شهرک صنعتی برای خودش ایجاد بکند؛ در حالی که طرح کلی این شهر و جایگاه این شهر صنعتی در توسعه ملی و آن نقشه های بزرگ را نمی داند. ولی مختصات کار خودش را می فهمد که اگر می خواهد اینجا موفق باشد، باید این خصوصیات رعایت بشود؛ و البته می شود انسان اینجا کار نکند و مستقلاً یک فعالیت اقتصادی بکند و از این امتیازات محروم بشود؛ ولی اگر می خواهی در اینجا سرمایه گذاری بکنی، یک اقتضائی دارد.

 

امام علیه السلام یک طرحی دارند که به وسعت عوالم است. ما هم می توانیم درون این برنامه و هم بیرون طرح امام عمل بکنیم؛ و به تنهایی با نفس خود سیر کنیم. انسان می تواند هم در وادی اولیاء طاغوت و هم در بلد امین امام برای خودش یک خانه ای بنا بکند.

 

بنابراین یک معنای معیت این است که انسان در درون و قوای باطنی خودش با امام همراه بشود و همه قوای وجودی او از امام پر شده و نورانی به نور هدایت امام بشود. این همان معنای «وَ عَنَاصِرَ الْأَبْرَارِ وَ دَعَائِمَ الْأَخْیَار» است؛ یعنی عناصر وجودی مومن، از وادی ولایت امام است. اینکه ائمه «أَرْکَانَ الْبِلَاد» هستند؛ یعنی انسان همه طرح و زندگی خودش را در محیط ولایت امام قرار بدهد. انسان باید در بلدی باشد که امام، رکن و محور آن است. رکن بلد یعنی شما هر کجا بروید، اقتضاء او است و همه چیز متناسب با امامت او ساخته شده است. انسان هم می تواند در این خانه و این شهر زندگی بکند و هم در شهری که رکن آن شهر، اولیاء طاغوت هستند. می شود وجود خودش را به ظلمات اولیاء طاغوت ظلمانی کند؛ یا وجود خودش را به نور امام نورانی کند. می شود محیط زندگی و حیات خودش را، محیط نور ولایت امام قرار بدهد و در آن بلد امین، بر محور امام علیه السلام زندگی بکند.

 

هر دو طرف برای ما ممکن و متصور است. بنابراین معیت، غیر از آن همراهی به معنای عرفانی و لطیف است. همراهی قوای وجودی انسان با امام مثل چشم و گوش انسان آداب و مناسک فراوانی دارد که شریعت و اخلاق و عرفان می خواهد و انسان تا شرایع و واجب و حرام را رعایت نکند، چشم و گوش و زبانش با امام نخواهد بود؛ ولی این کافی نیست. انسان تا قوای روحی و صفاتش نورانی به نور امام نشود، و قلبش پر از معرفت و نور امام نشود، با امام همراه نخواهد بود. در آن مقاماتِ سیر باطنی هم حس انسان، هم قلب انسان، هم فکر انسان باید نورانی به نور امام باشد.

 

سیر و معیت انبیای الهی با نبی اکرم

 

یک مقام دیگری هم در همراهی هست که این مقام از مقام اول، جامع تر است و آن این است که انسان تمام طرح زندگی اش درون وادی ولایت و درون طرح عظیم امام باشد. در جلسه گذشته اشاره کردم که وجود مقدس نبی اکرم یک طرح بزرگی برای عالم دارند که ما می توانیم با این طرح همراه بشویم؛ البته همه این طرح هم ممکن است برای ما هیچ وقت رونمایی نشود و لزومی هم ندارد. مثل کسی که می خواهد در یک شهری خانه بسازد، لازم نیست همه مختصات این شهر را بشناسد و همه مطالعاتی که برای ساختن یک شهر هست را بداند؛ ولی به اندازه ای که لازمه حرکت همراه با امام هست، حتماً باید واقف و همراه شود. هرچه میزان رشدش بیشتر بشود، برنامه ای که در اختیار او قرار دادند، برنامه گسترده تری است.

 

سیر انبیاء الهی با نبی اکرم است و پیغمبرشان، وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم و امام شان ائمه هدات معصومین هستند. از آنها بیعت و میثاق سنگینی گرفته شده است چنانچه قرآن می فرماید «وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا»(بقره/124) حضرت ابراهیم وقتی به امامت رسید، نسبت به یک یک ائمه میثاق سختی از ایشان گرفته شد. در روایت است که این کلمات، همان کلماتی است که حضرت آدم تلقی کرد و توبه اش پذیرفته شد «فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ کَلِمَاتٍ»(بقره/37) که مقامات معصومین است. حضرت ابراهیم یک ابتلاء خاصی داشت و نسبت به همه این ابتلائات از عهده برآمد؛ آن وقت مقام امامت را به ایشان دادند. انبیاء الهی، جزو کسانی هستند که در سیر با وجود مقدس نبی اکرم و امیرالمومنین، به مقام کمال رسیدند. آنهایی که انبیاء اولوالعزم اند، سیر و همراهی شان کاملتر و عهدهایشان محکمتر است و با این طرح هم به اندازه خودشان آشنا شدند.

 

یک بخش عمده ای از این طرح، برای ابراهیم خلیل مشهود شد. ایشان پیغمبر است، کتاب دارد، صحف دارد، طرح دارد ولی این طرح، درون طرح وجود مقدس نبی اکرم است. قرآن می فرماید «کَانَ أُمَّةً قَانِتًا»(نحل/120)؛ یعنی خودش به تنهایی یک امت است و یک امتی دور او شکل می گیرند و طرحی برای اداره و عبور دادن امت خودش از ظلمات نمرود و فرعون زمان خودش دارد. موسای کلیم علی نبینا و آله و علیه السلام نیز یک طرح عظیمی دارد، یک پیغمبر است و الواح تورات و کتاب دارد، وصی و امت دارد؛ ولی این طرح، جزئی از طرح نبی اکرم است. به اندازه ای که انسان بزرگ شد و همراه شد و به معیت رسید، این طرح ها برای انسان مشهود می شود و جزء کسانی قرار می گیرد که باید بخشی از این طرح را اجرا و عمل بکند. حالا ان شاء الله اگر خدای متعال توفیق داد، این چهره دومِ معیت را که همراهی با طرح و درون برنامه امام حرکت کردن است؛ و موانع و اقتضائاتش را بیان می کنیم. السلام علیک یا اباعبدالله...

 

صوت سخنرانی: 

 

آیت الله میرباقری- شب دوم سخنرانی در هیئت ثارالله قم- محرم 1439.mp3 | دانلود فایل

 

------------------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت ها:

(1) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏2، ص: 166

(2) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 1، ص: 200

(3) تفسیر القمی، ج 2، ص: 371

(4) بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج 1، ص: 80

(5) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏1، ص: 74

(6) کامل الزیارات، النص، ص: 179

(7) تفسیر القمی، ج‏1، ص: 215

(8) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏1، ص: 195

(9) مصباح الشریعة، ص: 13

(10) الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 1، ص: 200

----------------------------------------------------------------------------





امام، رحمت موصوله و «معدن الرحمه» است و محیط ولایت امام، رحمت واسعه خدا و محیط وسعت است؛ اما محیط دشمنان امام، جهنم است که به فرموده قرآن «وَ مَنْ أَعْرَضَ‏ عَنْ‏ ذِکْری‏ فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکا»(طه/124) یعنی محیط ضیق و ضنک است. ذکر یعنی امام؛ و کسی که از امام روی بگرداند عیشش ضنک می شود. انسانی که با غیر امام حرکت می کند، زندگی او در تنگنا است؛ ولو وسعت ظاهری هم داشته باشد، ولی در زندان است.


سخنرانی آیت‌الله میرباقری در هیئت ثارالله قم با موضوع حرکت جوامع ذیل برنامه نبوی/ جلسه سوم

تقابل و مجاهده جبهه حق با جبهه طاغوت، تاریخی و مستمر است/ در این تقابل پیامبر اعظم(ص) مأمور به استقامت و عبور دادن انسان‌ها از مراحل مختلف تاریخی هستند/ طرح جبهه حق برای درگیری با طاغوت در جایی «قتال» و درجای دیگر «جهاد اکبر» است

 

جزو واضحات است و خیلی احتیاج به استناد و آیات مخصوص ندارد که طرح حضرت از الان می خواهد ما را درگیر با عوالم مختلف کرده و ما را در عوالم دیگر وارد بکند و پرده ها را از جلوی چشم ما کنار بزند و ما را به آن عوالم بصیر بکند. برای سیر درآن عوالم هم برنامه و طرح دارند. و می خواهند برای برنامه متوالی حضرت آماده کنند. این دینی که حضرت آوردند و خودشان هم پرچمدار و متولی آن هستند و براساس بعضی از روایات حتی به ایشان تفویض شده، دینی نیست که معطوف به دنیا باشد و فقط دنیای ما را آباد کند و بعد آنکه ما از این دنیا رفتیم، کار از دست حضرت بیرون رفته و کاری با آینده ما نداشته باشند.




گروه معارف - رجانیوز: امام حسین(ع) کشتی نجات امت است که با دو بال شور و شعور، انسان را به اوج کمالات الهی می‌رساند. ایام عزاداری اباعبدالله(ع) که همگان برای درک شور حسینی (ع) سر از پا نمی‌شناسند، شایسته است به بال دوم و مهم‌تر این کشتی نجات یعنی معارف حسینی(ع) توجه ویژه‌ای شود. نشر و مطالعه سخنرانی های پر مغز علما قدمی در راستای نشر معارف حسینی (ع) است. آنچه پیش رو دارید سومین جلسه سخنرانی آیت الله سید محمدمهدی میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم است که در دهه اول محرم الحرام سال 96 در هیئت ثارالله قم (مدرسه فیضیه) برگزار شده است.

 

آیت‌الله میرباقری در این بحث بیان می کند در مقابل طرح کلی و جامع حضرت که ناظر به همه عوالم است، طرح کلی جبهه شیطان است که افق محدود به دنیا دارد. حضرت در این مسیر مأمور به استقامت و عبور دادن انسانها از این مراحل هستند. این طرح کلی و موضع گیریهای پیامبر در قرآن بیان شده است. هر دو طرح بر اساس ایات قرآن پایانی دارد که پایان جبهه باطل جهنم است...

 

انتخاب انسان بین دو اله و دو طرح عظیم جهانی نبی اکرم یا دستگاه طاغوت

 

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین و اصلی و اسلم علی خاتم انبیائه و افضل سفرائه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین واللعنه علی اعدائهم اجمعین. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّـهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ»(توبه/119)، ما مأمور به همراهی با وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت معصوم ایشان هستیم، که یک همراهی باطنی و معنوی است به طوری که ما باید از خود و از اغیار هجرت کنیم و خود را به وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت برسانیم و با آنها در عالم سیر کنیم؛ اگر این اتفاق افتاد انسان وجودش نورانی به نور امام شده و اشعه ای از نور امام علیه السلام می شود؛ و برکاتی که در وجود امام هست به اندازه ظرفیت انسان در انسان نازل و جاری می شود؛ یعنی انسان سرچشمه حیات و سرچشمه هدایت می شود؛ ولی این همراهی و معیت یک معنای جامع تری هم دارد و آن این است که وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای هدایت انسان و دستگیری از عالم یک طرح بزرگ و با عظمتی دارند. زندگی ما باید درون این طرح باشد و ما هم درون این برنامه و طرح حضرت عمل بکنیم. نکاتی را در این خصوص مطرح می کنیم:

 

نکته اول این است که آنچه که از بیان قرآن و معارف اهل بیت استفاده می شود این است که مقابل این طرح یک طرح دیگری هم وجود دارد؛ یعنی این طور نیست که ما در خلأ باشیم که یا باید همراه وجود مقدس نبی اکرم باشیم یا این که خودمان سیر کنیم؛ بلکه مقابل طرح نبی اکرم یک طرح بزرگ دیگری هم هست که ما ناچار هستیم که بین این دو انتخاب بکنیم؛ و اگر در این طرح حرکت نکردیم در آن برنامه و طرح قرار می گیریم و حرکت خواهیم کرد. گاهی از این طرح [نبی اکرم] تعبیر به دین می شود.

 

دین آن برنامه ای است که خدای متعال به وجود مقدس نبی اکرم عطا کردند که به وسیله آن عالم را اداره می کنند. مقابل طرح نبی اکرم و آن دینی که خدای متعال به حضرت عطا کرده یک طرح دیگری هم وجود دارد. در سوره مبارکه کافرون وجود مقدس نبی اکرم به جبهه کفار یک خطابی دارند «بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِیمِ * قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ * لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ * وَ لَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ * وَ لَا أَنَا عَابِدٌ مَّا عَبَدتُّمْ * وَ لَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ * لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ»(کافرون/1-6)، ظاهر سوره ممکن است ناظر به یک جمعیت محدودی باشد؛ اما نبی اکرم به همه کفار تاریخ خطاب می کنند. شأن نزولش هم این است که آمدند خدمت حضرت و ایشان را ابتدا تطمیع کردند که به جای این ادعاهایی که می کنی اگر بخواهی شما را بزرگ قریش می کنیم و امکانات اقتصادی و بهترین همسران را به شما می دهیم. حضرت نپذیرفتند و فرمودند: دعوت من اینها نیست؛ اگر بر فرض بتوانید خورشید را کف یک دستم و ماه را کف دست دیگر بگذارید من راهم را ادامه می دهم. از جمله پیشنهادهایی که به حضرت دادند این بود که بیایید یک دین مشترک درست بکنیم؛ یعنی نه شما و نه ما دین اختصاصی نداشته باشیم، مسالمت آمیز زندگی بکنیم، ما دین خود را با شما به اشتراک می گذاریم؛ گاهی شما مسیر ما را انتخاب کن و گاهی ما مسیر شما را؛ یعنی یک مسیر مشترک فی مابین انتخاب می کنیم تا تفرق و اختلاف و نزاع در جامعه ایجاد نکنیم و با هم تصادم نداشته باشیم.(1)

 

پاسخ قرآن هم کاملاً روشن هست. در جمله پایانی سوره کافرون خدای متعال می فرماید: پیغمبر ما بگو که هیچ وقت ما نمی توانیم با هم دین مشترک داشته باشیم. دین من دین خودم و دین شما هم دین خودتان است. اینها با هم اشتراکی ندارند و با هم هماهنگ نمی شوند؛ زیرا محور نزاع در دین بر سر پرستش است. گاهی بعضی افراد خیال می کنند که ما فقط خدا را پرستش می کنیم و آنها راحت هستند و پرستش ندارند. از نظر قرآن اینطور نیست و همه انسانها در مسیر پرستش مشترک هستند. هر انسان و هر جامعه ای برای خودش معبودی انتخاب می کند و آن معبود را می پرستد.

 

پرستش از نظر قرآن یک معنای لطیف و گسترده ای دارد؛ خضوع و تواضع کردن و اعلام فقر و افتقار و اضطرار هم از شئون پرستش است. قرآن می فرماید «وَ قَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ»(غافر/60)، کأنه ترک دعا و ترک اعلام فقر، و از خدای متعال احساس استغنا کردن، استکبار علی الله و استکبار و روی گرداندن از عبادت است. در خیلی موارد قرآن وقتی بحث از عبادت بت ها و آلهه می کند، می فرماید که شما آنها را می خوانید و دعوتشان کرده و به آنها اعلام اضطرار و فقر می کنید.

 

علی ای حال پرستش یک مفهوم گسترده ای دارد و همه انسانها معبودی دارند و او را می پرستند و در مقابل آن خضوع و تواضع می کنند. این مطلب از آیات و مضامین مختلف قرآن استفاده می شود. از جمله همین سوره است که آنها هم معبودی دارند و می پرستند، ولو این که به ظاهر کافر هستند، ولی کافر بالله هستند. آنها برای خودشان الاهی دارند که آن را می پرستند.

 

مضامین متعددی در قرآن هست که اثبات می کند پرستش یک امر مشترک است و بحث بر سر انتخاب معبود هست. در سوره کافرون خدای متعال می فرماید به آنها بگو: ما نمی توانیم معبود مشترک داشته باشیم، معبود های ما با هم متفاوت است؛ آنچه شما می پرستید من هرگز نخواهم پرستید؛ کما این که شما هم هرچه من می پرستم نخواهید پرستید. اینطور نیست که شما می توانید خدا پرست باشید؛ نه من این کار را می کنم و نه شما می توانید. بعد می فرماید «لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ»(کافرون/6).

 

دین همان مناسک پرستش اله هست. کافران هم برای خودشان دینی دارند که دنیا و شیطان را می پرستند. خدای متعال خطاب به انسانها می فرماید « أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ * وَ أَنِ اعْبُدُونِی هَـذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ»(یس/60-61). اینطور نیست که اگر [کافران] خدا را نمی پرستند، آزادند؛ گویا انسان مخیر است بین این که یا شیطانی که عدو مبین است را بپرستد؛ و یا خدایی که خدای رحمان و رحیم و صاحب اسماء حسنی است و همه کمالات و خیرات به او بر می گردد.

 

بنابراین مقابل طرح وجود نبی اکرم یک طرح و برنامه دیگری هم وجود دارد که برنامه دستگاه کفار و شیطان و دشمنان وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است. محور این دو دستگاه و این دو طرح و دو برنامه، پرستش است. در مقابل برنامه پرستش خدای متعال، برنامه پرستش اغیار و بت پرستی و دنیا پرستی و شرک است. اینطور نیست که این دو طرح و دو برنامه توحید و شرک، ایمان و کفر، خدا پرستی و بت‌پرستی و دنیا پرستی، بتوانند با هم کنار بیایند و کاری با هم نداشته باشند. ممکن است گفته شود: شاید این دو طرح و برنامه را نمی توان به یک برنامه مشترک تبدیل کرد، ولی می شود مسالمت آمیز کنار هم دیگر زندگی بکنند؛ اما آنچه که از معارف استفاده می شود این است که این دو طرح امکان همزیستی مسالمت آمیز با همدیگر را ندارند و در نهایت بین آنها درگیری و تنازع پیدا می شود.

 

تقابل و مجاهده تاریخی و مستمر جبهه حق با جبهه طاغوت

 

بین دنیا پرستی و خداپرستی یک درگیری مستمر تاریخی همه جانبه وجود دارد که یک قسم آن مقاتله است؛ یعنی اینطور نیست که این درگیری به معنی قتال باشد؛ بلکه در آن جهات و درگیری های مختلفی وجود دارد. که یک بخش آن هم قتال است و این قتال هم ادامه پیدا می کند.

 

علی رغم اینکه حضرت به آنها می فرماید «لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ»(کافرون/6) اما به معنی این نیست که بیایید با هم مسالمت آمیز زندگی بکنیم؛ و حال که نمی توانیم دین مشترک داشته باشیم، شما بت های خودتان را بپرستید و من هم خدای خودم را می پرستم و کاری هم با همدیگر نداشته باشیم؛ این مضمون که بعضی استفاده می کنند، نیست؛ بلکه بین این دو دین درگیری مستمری وجود دارد که کار به مقاتله هم می کشد. قرآن می فرماید «وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّـهِ»(انفال/39)، با آنها مقاتله کنید و این مقاتله را ادامه بدهید تا دین تماماً برای خدا بشود و هیچ دین دیگری وجود نداشته باشد و مردم فقط خداپرست و موحد باشند.

 

در روایات هم فرمودند که مخاطب اصلی این دستور وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت هستند؛ یعنی ما مخاطبان اصلی نیستیم، بلکه به تبع ایشان ما هم مخاطب واقع می شویم؛ زیرا این کار از آنهایی ساخته است که مأمور هستند به آن عمل کنند و این مقاتله را انجام دهند، ممکن است ابتدائاً از ما ساخته نباشد. معنی همراهی ما هم همین است. جزئی از آن برنامه حضرت، قتال و درگیری است. نبی اکرم و اهل بیت مامور به این امر هستند و حتماً این مقاتله را انجام می دهند تا این که بساط پرستش شیطان و پرستش غیر و ادیان دیگر جمع می شود «و یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّـهِ» یعنی همه مناسکی که در عالم جاری است مناسک توحید می شود. این درگیری، تا مرز غلبه مطلق استمرار پیدا می کند.

 

سوره مبارکه تحریم یکی از سوره های لطیفی است که یکی از جبهه های درگیر با نبی اکرم را معرفی می کند و درگیری ها را خیلی وسیع بیان می کند. آیات اول خطاب به همسران حضرت است که می فرماید «إِن تَتُوبَا إِلَى اللَّـهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا وَ إِن تَظَاهَرَا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّـهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَ جِبْرِیلُ وَ صَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمَلَائِکَةُ بَعْدَ ذَلِکَ ظَهِیرٌ»(تحریم/4)، اگر بخواهید برگردید و از این مسیر توبه کنید بعید است بتوانید؛ زیرا قلوب شما منحرف شده و پل های پشت سر خودتان را خراب کردید. اگر شما دو نفر پشت به پشت هم بدهید و نقشه ای بر علیه او بریزید. خدای متعال و جبرائیل و صالح المومنین با همه توان او را حمایت می کنند. صالح المؤمنین امیرالمومنین علیه السلام است و وجود مقدس حضرت در جبهه نبی اکرم یک امر مهمی است. همه ملائکه پشتیبان این جبهه هستند.

 

در تاریخ نقل شده است که وقتی بین یکی از همسران پیامبر و عثمان درگیری ایجاد شد، عثمان هیچ جوابی نداد و فقط این سوره تحریم را یک بار خواند. خیلی توبیخ تندی در این سوره است. پیداست یک درگیری و نقشه عظیمی است که یک طرف صف، وجود مقدس نبی اکرم است که پشتیبان او خدای متعال و جبرئیل و صالح المومنین و مجموع ملائکه هستند. همچنین پیداست که این طرح کفار نیست؛ بلکه طرح داخلی است، زیرا مخاطب آن کسانی هستند که داخل خانه حضرت هستند.

 

بعد از چند آیه خدای متعال به وجود مقدس نبی اکرم می فرماید «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ»، یعنی با کفار و منافقین مجاهده بکن. درگیری با کفار آیات متعددی دارد ولی این از معدود آیاتی است که دستور داده شده که کار را بر آنها سخت بگیر. بعضی از محققین تاریخ دنبال کردند که این سخت گیری هایی که حضرت با آن جبهه داشتند چه بوده و چگونه ایشان کار و مسیر را برای آنها سخت و دشوار کردند.

 

ذیل این آیه روایتی است که می فرماید جهاد امیرالمومنین و ائمه علیهم السلام، جهاد نبی اکرم است. معنای «جاهد» این است که خودتان و از طریق ائمه علیهم السلام درگیر بشوید، لذا بعضی گفتند که وجود مقدس نبی اکرم با منافقین درگیر نشدند یا لااقل جهاد صریح و جنگ مستقیمی نداشتند؛ بلکه سخت گیری ها و غلظت بوده است. این خطاب به نبی اکرم، اعم از خودشان و امیرالمومنین علیه السلام است. حضرت با جبهه نفاق هم درگیر بودند و این همان مأموریت است.(2)

 

در این آیه شریفه که خدای متعال خطاب می فرماید «وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّـهِ»(انفال/39)؛ یعنی با آنها بجنگید و مقاتله کنید تا فتنه ای در عالم نباشد و این متن، و تمامی دین برای خدای متعال واقع بشود. این قتال هنوز انجام نشده، اما حتماً انجام می گیرد و مخاطب اصلی آن هم وجود مقدس نبی اکرم و ائمه هدات معصومین هستند. ما هم باید در این طرح کنار آنها باشیم. این درگیری تا پایان راه می رود و از نظر قرآن پیروزی قطعی هم با دین نبی اکرم است. حضرت فرمودند «لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ»(کافرون/6)، اما بین این دو دین درگیری می شود، آنها می خواهند دین خودشان را فراگیر کنند و همه ملت ها با مناسک آنها زندگی بکنند و تحت سیطره آنها باشند. آنها از جبهه مومنین دست برنمی دارند و دنبال یک چنین امری هستند.

 

جدایی دو جبهه حق و باطل در طرح کلی نبی اکرم

 

در سوره بینه سال گذشته در همین محفل یک مقدار این بحث را توضیح دادم «لم یَکُنِ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَ الْمُشْرِکِینَ مُنفَکِّینَ حَتَّى تَأْتِیَهُمُ الْبَیِّنَةُ * رَسُولٌ مِّنَ اللَّـهِ یَتْلُو صُحُفًا مُّطَهَّرَةً»(بینه/1-2)، جبهه باطل حاضر نیستند صفشان را جدا کنند. آنها می خواهند همه جبهه انسانی تحت سلطه و سیطره آنها باشند. وقتی رسول با بینات می آید، صفها را جدا می کند تا کار به جایی می رسد که خیرالبریه و شرالبریه کاملاً از هم جدا می شوند.

 

در این طرح کلی و جامع یکی از سنت ها همین تفکیک کردن این دو جبهه است. نباید این دو تا جبهه آمیخته بمانند. در ابتدا در دنیا آمیختگی هست؛ اما این اختلاط و آمیختگی باید از بین برود و این دو جبهه خالص بشوند، بنابراین این درگیری ادامه دارد و شکی نیست که به پیروزی قطعی ختم می شود. قرآن می فرماید «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ»(توبه/33)، آن برنامه و طرح کلی و دین حقی که نبی اکرم آوردند از نظر قرآن طرح غالب و فراگیر است و بقیه برنامه ها و مناسکی که برای بت پرستی در دنیا یا پرستش های گوناگون هست، همه مغلوب این دین می شوند؛ یعنی این دین ظرفیتی دارد که می تواند همه آنها را مغلوب بکند. دین کفار با همه وسعت آن که تبدیل به یک مناسک و آیین گسترده ای شده، [مغلوب دین حق است.]

 

کفار، مراکز تحقیقات فراوان و اندیشکده و آکادمی های گسترده ای دارند که متفکرین بزرگی این مناسک و آیین گسترده و دینداری را طراحی می کنند، نباید خیال کنیم آنها دستشان خالی است. آنها مشغول طراحی هستند و گاهی اوقات یک طرح های بزرگی است. آنها اصرار می کنند که دوره دین و پرستش خدای متعال گذشته است.

 

طرح های بزرگی دارند که پشتوانه آن هم عقلانیت پیچیده بشری است. یک عقلانیت زمینی که از اول هم بوده که ادوار مختلف و اشکال مختلفی به خودش گرفته است؛ چه از دوره ای که چوب و سنگ و نشانه ها را می پرستیدند، تا دوره معاصر ما این عقلانیت پیچیده برای اداره انسانها بوده است و پشتوانه اش هم به اصطلاح متفکرینی هستند که مراکز فکری برای خودشان دارند.

 

بنابراین دو طرح جامع وجود دارد که با هم درگیر هستند و موضوع درگیری هم پرستش است. « بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِیمِ * قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ * لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ * وَ لَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ * وَ لَا أَنَا عَابِدٌ مَّا عَبَدتُّمْ * وَ لَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ * لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ»(کافرون/1-6)، پیروزی قطعی در همه جبهه ها با دین حق و دین توحید و جبهه وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است. این مسیر هم یک مسیر بسیار گسترده و طولانی است؛ یعنی طرحی که وجود مقدس نبی اکرم دارند یک طرح محدود به یک دوره و یک جامعه و یک عده محدود نیست؛ بلکه به فرموده قرآن «کَافَّةً لِّلنَّاسِ»(سبأ/28) است. طرحی است که برای همه دوران ها و از ابتدای تنزل بشر در این کره تا انتهای این دوران بلکه قبل از آن است.

 

برنامه جامع حضرت در همه عوالم و طرح محدود دنیایی جبهه باطل

 

اگر بخواهیم در معارف عمیق تر جستجو کنیم، این طرح از عوالم قبل و یا حداقل از عالم میثاق، بوده است و در عالم دنیا هم این طرح از ابتدای هبوط حضرت آدم روی زمین تا وقتی که بساط [کفر] جمع می شود، خواهد بود و ادامه این برنامه در عالم برزخ و در عالم قیامت است.

 

هر کسی اگر قرآن را یک مرور کوتاهی بکند، کاملاً پیداست که در آن صحبت از برنامه ریزی و طرح برای [فقط] این دنیا نیست؛ بلکه یک طرحی فراگیر است که سابقه آن را فعلاً رها می کنیم که از عالم میثاق چه اتفاقاتی افتاده است. این طرح از اول این دنیا تا آخر این دنیا و در عوالم بعدی هم هست.

 

ابتدائاً به نظر می رسد که این طرح در مقابل طرح شیطان و طرح هایی که اهل دنیا می دهند و معطوف به همین دنیاست، ناظر به همین دنیاست؛ ولی طرح حضرت یک طرح بزرگ برای کل ادوار زندگی بشر در این دنیا در عالم برزخ در عالم قیامت هست و همه اینها را می خواهد با یک طرح به هم پیوسته اداره بکند؛ یعنی نمی شود برای دنیا یک طرح بدهی که بی ارتباط با عالم برزخ، یا عالم قیامت و عوالم بعد باشد؛ بلکه این طرحی که نقطه آغازش را مسامحتاً عالم دنیا می دانیم، طرحی است که ناظر به عوالم به هم پیوسته و بزرگتر از دنیا است که به تعبیر من جهان های موازی هستند که تا قیامت ادامه دارند و بعد از قیامت هم این طرح مستمر است.

 

ممکن است خیلی وقتها طرح جبهه مقابل محدود به دنیا باشد و کاری برای بعد از این دنیا نمی خواهد بکند و طراحی ای که می کند معطوف به جهان های بعد نباشد؛ البته شیطان با شرح صدر و وسعتی که در کفر دارد، ممکن است طرحش گسترده تر باشد و گاهی برای بیش از دنیا برنامه ریزی کند. به فرموده قرآن، شیطان می گوید که «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ * ثُمَّ لَآتِیَنَّهُم مِّن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمَانِهِمْ وَ عَن شَمَائِلِهِمْ وَ لَا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ»(اعراف/16-17) از همه طرف می آیم و راه را می بندم و همه را جهنمی می کنم. او می فهمد که طرحش یک طرحی برای بیش از دنیا است و می خواهد انسانها را برای دنیا و بعد از دنیا تحت سیطره خودش در بیاورد؛ ولی معمولاً طرح هایی که اندیشمندان غیر متأله دارند محدود به دنیاست و افق دیدشان بیش از دنیا نیست و گاهی برنامه ریزی گسترده ای می کنند که معطوف به همه زندگی بشر و برای تمام ادوار زندگی بشر از بدو تولدش تا مرگش و برای همه زوایای زندگی بشر می باشد؛ برای پوشاک و خوراک و مسکن و تأمین نیازها و همه جهات زندگی و برای اداره عواطف و حس و عقلش، برنامه ریزی و طراحی می کنند این طرح جامع به اندازه ای که می فهمند، برای هفتاد سال زندگی انسان در همه عرصه های حیات است.

 

آنها برای همه جوامع انسانی، طراحی می کنند. طرح دهکده واحد جهانی می دهند و برای همه ملل برنامه ریزی می کنند و همه ملت ها را می خواهند براساس یک فرهنگ و یک پرستش هم شکل و همزمان بکنند؛ یعنی همه یک اله را بپرستند و یک فرهنگ داشته باشند و یک جور زندگی بکنند. این طرح همه عرصه های حیات را می گیرد. آنها برای هفتاد سال زندگی انسان و برای همه قوای انسان در همه عرصه های حیات اجتماعی و برای همه جوامع و گاهی برای طول تاریخ، دنبال یک طرح پایدار و به قول خودشان، توسعه هستند که نسل های مختلف را در بر بگیرد و در طول تاریخ پیشرونده باشد. آنها گاهی چنین آفاقی را می بینند؛ اما در عین حال قرآن وقتی از طرح آنها صحبت می کند می فرماید «یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ»(روم/7) همه طرحی که می دهند برای ظاهر حیات دنیا و برای هفتاد سال زندگی است؛ و از آن وسعت ها غفلت دارند. در این طرح هایی که الان در دنیا وجود دارد و ادعا هم می کنند بیش از این چیزی دیده نمی شود و فقط برای ظاهر حیات دنیا است و همین عرصه ها را می پوشاند.

 

برنامه حضرت برنامه ای است که ناظر به ظاهر و باطن عالم و جهان های متوازی و متداخل و جهان هایی است که استمرار دارند. این طور نیست که نسبت ما و عالم آخرت فقط یک نسبت طولی زمانی باشد؛ بلکه یک نسبت ظاهر و باطن هم هست؛ یعنی انسان از همین الان می تواند وارد عوالم بعدی بشود؛ منتها یک سیر متوالی هم دارد یعنی مثلاً می تواند همینطوری که الان در این عالم هست متوازی با این عالم، در عالم برزخ و قیامت هم باشد. حضرت امیرالمومنین در خطبه 222 وقتی اهل الذکر را توضیح می دهند، می فرمایند «وَ کَأَنَّمَا اطَّلَعُوا عَلَى عُیُوبِ أَهْلِ الْبَرْزَخِ فِی طُولِ الْإِقَامَةِ فِیه وَ حَقَّقَتِ الْقِیَامَةُ عَلَیْهِمْ عَذَابَهَا ... کَأَنَّهُمْ یَرَوْنَ مَا لَا یَرَى النَّاسُ وَ یَسْمَعُونَ مَا لَا یَسْمَعُون»(3)، گویا اینها الان مشرف بر اهل برزخ هستند و با همه عمر طولانی که عالم برزخ دارد همه این دوران طولانی را می بینند و از این بالاتر اینکه قیامت همه وعده های خودش را الان برای اینها محقق کرده و اینها هم برای دیگران از وعده های محقق شده خودشان پرده بر می دارند؛ البته این معنایش این نیست که این سیر متوالی نیست یعنی با اینکه الان در عالم برزخ هم حضوری دارند و با یک عوالم موازی دیگری مرتبطند، ولی یک سیر متوالی هم دارند که بعداً وارد عالم برزخ و بعد، قیامت می شوند.

 

به خلاف طرح اهل دنیا و جبهه مقابل حضرت که به اصطلاح دوراندیشی می کنند و افقهای دور را می خواهند ببینند و برنامه های بزرگ می ریزند و می خواهند همه مردم را زیرسلطه خودشان بیاورند طرح حضرت یک طرح گسترده معطوف به این عوالم متوازی و متوالی است. شیطان این ادعا را داشت که «لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ»(ص/82)، یعنی من همه را زیر چتر خودم می برم و همه را با طرح خودم فریب می دهم و درگیرمی کنم؛ اما در هر حال این طرحشان یک طرح ظاهری است و ناظر به عوالم باطنی نیست و برنامه ای برای آن عوالم ندارند. طرح آنها ناظر به عوالم متوالی نیست و نمی خواهند آن عوالم متوالی را اداره بکنند.

 

جزو واضحات است و خیلی احتیاج به استناد و آیات مخصوص ندارد که طرح حضرت از الان می خواهد ما را درگیر با عوالم مختلف کرده و ما را در عوالم دیگر وارد بکند و پرده ها را از جلوی چشم ما کنار بزند و ما را به آن عوالم بصیر بکند. برای سیر درآن عوالم هم برنامه و طرح دارند. و می خواهند برای برنامه متوالی حضرت آماده کنند. این دینی که حضرت آوردند و خودشان هم پرچمدار و متولی آن هستند و براساس بعضی از روایات حتی به ایشان تفویض شده، دینی نیست که معطوف به دنیا باشد و فقط دنیای ما را آباد کند و بعد آنکه ما از این دنیا رفتیم، کار از دست حضرت بیرون رفته و کاری با آینده ما نداشته باشند.

 

آنهایی که برای دنیا طراحی بسیار گسترده می کنند و هزاران رشته تحقیقاتی و میلیون ها جلد کتاب و محققین بسیار و لایه های مختلف از عمیق ترین فلسفه ها تا ساده ترین برنامه های زندگی دارند، اگر به آنها بگویید که شما برای بعد از دنیای من چه برنامه ای داری، می گوید: من برنامه و کاری برای آن ندارم؛ اما حضرت اینطوری نیست که بگوید حالا یک عوالم دیگری هم هست قیامت هم هست ولی من کاری با قیامت و معاد شما ندارم و فقط دنیای شما را اداره می کنم؛ بلکه طرح حضرت هم ما را در دنیا هم در برزخ و هم در قیامت اداره می کند. از اولی که وارد عالم برزخ می شویم تا طول برزخ طرح وبرنامه حضرت با ما هست. در عرصه و مواقف قیامت و در بهشت و عوالم و درجات بهشت، همه جا طرح حضرت است و اداره کننده آن عوالم هم به اذن الله خود معصومین هستند و با همین طرح الهی و برنامه الهی که خدای متعال به ایشان عطا کرده کار را پیش می برند؛ و با همین قرآن عالم آخرت اداره می شود.

 

درجات بهشت به اندازه آیات قرآن هست. برزخ هم همینطور است و اینطور نیست که برزخ ربطی با قرآن ندارد؛ یا قرآن ربطی با آن عوالم ندارد. بنابراین این طرح در مقابل طرح دیگران با همه گستردگی‌ای که دارد یک برنامه معطوف به ظاهر دنیاست؛ اما طرح حضرت معطوف به عوالم باطنی و ناظر به یک عوالم متوالی است که ما باید وارد آن عوالم بشویم.

 

افق محدود طرح و برنامه کلی دستگاه شیطان

 

بنابراین طرح جامع و واسعی که حضرت دارند، طرح غالبی است؛ اما باید از یک مراحلی عالم را عبور بدهند؛ یعنی در این درگیری‌ای که وجود دارد باید در یک مراحلی جامعه انسانی را عبور بدهند تا به آن نقطه مقصود در همین دنیا و بعد در عالم برزخ و قیامت برسند.

 

شیطان عرصه ای برای نبی اکرم نمی گذارد که مثلاً بگوید: شما این جا را اداره کنید و آن قسمت را من اداره کنم. او می خواهد همه انسان ها و همه قوای انسانی را تحت اشراف خودش در بیاورد؛ کما این که حضرت هم می خواهند همه قوای انسانی را نورانی بکنند و به سمت خدای متعال هدایت بکنند. این دو طرح، دو پایان هم دارند که در قرآن توضیح داده شده است. ولو این که معمولاً ائمۀ نار خیلی مشرف به این طرح عالم آخرت نیستند؛ اما پایان کار آنها جهنم است. برعکس، وجود مقدس نبی اکرم مشرف به عالم آخرت هستند. اگر راجع به دیگران گفته می شود «کَأَنَّمَا اطَّلَعُوا عَلَى عُیُوبِ أَهْلِ الْبَرْزَخ» در خصوص ایشان، کأنما هم نیست؛ بلکه خود حضرت مشرف به کل طرح تاریخی شان هستند. شیاطین اینطور نیستند حتی ائمۀ نار هم من در معارف ندیدم که بگویند: آنها هم طرح قیامت و جهنم را می فهمند؛ اما پایان طرح اینها جهنم است، و وقتی وارد جهنم می شوند، اول منازعه شان است.

 

نزاع ها و دعواها و جنگ هایی در جهنم بین ائمه نار و طرفدارانشان هست که آنها اینها را متهم می کنند و اینها آنها را متهم می کنند، نشاندهنده این است که طرح آنها یک طرح روشن نیست که از اول در نظر داشته باشند و بخواهند تا آخر راه را ببینند.

 

حضرت با طرح روشنی که دارند مؤمنین را وارد عالم برزخ و از آنجا هم وارد عالم قیامت می کنند؛ و یا رجعتی است که دوباره عالم برزخ و قیامت هست و تا بهشت، این طرح روشن است و هیچ وقت ابهامی در کارشان وجود ندارد. لواء حمد از دنیا در دست آنهاست و تا قیامت و بعد از قیامت هم هست.

 

دستگاه شیطان اینطور نیست که طرحی برای جهنم کفار داشته باشد؛ بلکه فقط می تواند اینها را از مسیر جدا و وارد پرستش نفس و دنیا بکند. این است که در جهنم همه برنامه های او به هم می ریزد. خدای متعال برنامه او را ختم می کند. هم در دنیا هم در برزخ هم در قیامت، طرح او نیست که کار می کند یعنی اینطور نیست که با برنامه او جهنم می چرخد. دستش بسته است زیرا شیطان و قوای شیطانی به فرموده قرآن اجلشان «إِلَى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ»(حجر/38) است و بعد از آن به آنها اجازه تصرف و طراحی و برنامه ریزی و اداره نمی دهند و اینطور نیست که آنها یک طراحی ای در جهنم داشته باشند و اراده آنها جهنم را اداره بکند؛ بلکه ملائکه الله هستند که جهنم را اداره می کنند. آنها وقتی وارد جهنم می شوند با هم نزاع دارند؛ اما بهشت را اگر چه ملائکه الهی اداره می کنند ولی آنها کارگزاران وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت علیهم السلام هستند. این دو طرح با هم یک تفاوت های جدی ای دارند و درگیری هایی بین این دو طرح هست و وجود مقدس نبی اکرم برای عبور دادن عالم از طرح جبهه مقابل، یک برنامه ای دارند.

 

خطاب‌های خدای متعال به نبی اکرم در قرآن، پیرامون طرح کلی حضرت

 

من اینطور می فهمم که خدای متعال در قرآن گاهی برنامه حضرت را در بعضی از سور بالاجمال به حضرت خطاب می کنند: در سوره اقرأ، در سوره مدثر و از یک زاویه دیگری در سوره مزمل یک دستور جامع به حضرت می دهند. مثلاً در سوره علق می فرماید «بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِیمِ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ * الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ»(علق/1-5) بخوان؛ زیرا با خواندن تو عالم دگرگون می شود؛ یعنی وقتی پیغمبر [قرآن] می خوانند یک تحول جدی ای در عالم حاصل می شود. قرائت حضرت مثل قرائت ما نیست، زیرا با قرائت حضرت عالم وارد یک مرحله دیگری از تعلیم و هدایت می شود. خدای متعال انسان را آفرید و او را وارد مرحله تعلیق کرد؛ اما شما[ای پیامبر] باید بخوانید و با قرائت شما عالم وارد یک مرحله جدیدی می شود. در همین سوره از درگیری ها هم گفتگو می شود و می فرماید که شما می خوانید و اقدام می کنید؛ ولی این صف بندی ها هم در مقابل شما هست.

 

این صف‌بندی‌ها در اینجا و در سوره مدثر و در سوره مزمل و در بعضی نقاط دیگر قرآن که یک دستورات جامع و کلی به حضرت داده می شود توضیح داده و بیان می شود که مقابل برنامه ای که شما دارید یک صف بندی ای می شود و شما هم برای عبور دادن عالم از این صف بندی چه باید بکنید. آن طرح هم فقط قتال نیست؛ بلکه یک درگیری همه جانبه است. یک جایی قتال و درگیری از این جنس است و یک جایی هم درگیری از جنس دیگری است؛ یک جایی درگیری از جنس «وَ جَاهِدْهُم بِهِ جِهَادًا کَبِیرًا»(فرقان/52) یعنی جهاد کَبیر است که مقاومت در مقابل طرح دشمن می باشد.

 

در این طرح عظیم حضرت برای عبور عالم از طرح شیطان مأمور به یک پایداری‌ای هستند که این پایداری و صبری که حضرت باید بکنند با دستورات متفاوتی که به ایشان داده می شود یک جایی صبر است؛ یک جایی «وَ اهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِیلًا» (مزمل/10) که باید موقتاً آن جبهه را رها کنند؛ یک جایی درگیری است.

 

ما هم وارد این طرح جامع حضرت شدیم؛ یعنی در این طرح به این عظمت و بزرگی ما را که هیچ کجای عالم را نمی بینیم وارد کردند و از این طرح با ما هم صحبت شده است. قرآن می خواهد ما را هم در این میدان عظیم بیاورد و این معنایش این است که قرآن می خواهد ما را هم بزرگ کند تا بتوانیم این طرح بزرگ را ببینیم و درون این طرح حرکت بکنیم و با برنامه حضرت همراه بشویم. قرآن می خواهد به ما امکان رسیدن به این طرح بزرگ را عطا بکند که البته چگونگی آن را با خود حضرت در میان می گذارند.

 

در روز اولی که مبعوث می شوند، خدای متعال از همه طرح صحبت می کند: «کَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَى * أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى * إِنَّ إِلَى رَبِّکَ الرُّجْعَى * ارَأَیْتَ الَّذِی یَنْهَى * عَبْدًا إِذَا صَلَّى * أَرَأَیْتَ إِن کَانَ عَلَى الْهُدَى * أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوَى»(علق/6-12) پیغمبر ما شما کار خودت را شروع کن ولی آنها با شما درگیر می شوند. صف طغیان گران در مقابل شما می ایستند شما می خواهید عالم را وارد مرحله جدیدی کنید می خواهید عالم همه ذکر و صلات و مسجد بشود و آنها هم نمی گذارند و می خواهند عالم میکده باشد و همه مست دنیا باشند. شما آنها را رها کن، و کار خودت را انجام بده؛ ما کار را به نفع شما تمام می کنیم؛ البته نمی گویند امروز و فردا بلکه می فرماید «کَلَّا لَئِن لَّمْ یَنتَهِ لَنَسْفَعًا بِالنَّاصِیَةِ * نَاصِیَةٍ کَاذِبَةٍ خَاطِئَةٍ * فَلْیَدْعُ نَادِیَهُ * سَنَدْعُ الزَّبَانِیَةَ»(علق/15-18) اگر اینها دست برندارند ما با دست قدرت پیشانی اینها را می گیریم و آنها هم یاران خودشان را بیاورند و ما هم آتش جهنم را صدا می زنیم آن وقت معلوم می شود چه کسی پیروز است.

 

 وقتی با حضرت صحبت می کنند به ایشان می گویند که صبر کنند و حتی گاهی گفته می شود یک مهلت کوتاهی به آنها بده «وَ مَهِّلْهُمْ قَلِیلًا»(مزمل/11) این مهلت کوتاه ممکن است برای حضرت تا قیامت باشد؛ اما به حضرت خطاب می شود که یک مهلت به آنها بده، ما هم یک جایی جلوی آنها را می گیریم و اگر دست برندارند با دست قدرت پیشانی آنها را می گیریم.

 

 [اگر این وعده ها به نبی اکرم گفته شود] همه عوالم برای حضرت مشهود است؛ اما با ما چطور باید صحبت بشود؟! به ما بگویند که شما باید صبر کنید جبهه پیروز می شود؛ زمان پیروزی در قیامت یا وقت ظهور است! در حالی که الان 1400 سال از عاشورا گذشته است. اینکه فرمودند «أَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ»(هود/81) یک قدم بیشتر تا ظهور و قیامت باقی نیست و «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ»(قمر/1) قیامت خیلی نزدیک است و «وَ مَهِّلْهُمْ قَلِیلًا»(مزمل/11) کمی صبر کنید و یک مهلت کوتاهی به آنها بدهید با وسعت و عظمت پیامبر و این طرح بزرگ زمان کوتاهی است؛ اما شاید برای ما خیلی طولانی باشد.

 

یک نفر به خدای متعال گفت: خدایا همه گنجهای عالم نزد تو به اندازه یک ریال هم نیست؛ یک ریال به من بده، خدا هم به او پیغام داد: یک دقیقه صبر کن. یک دقیقه خدا برای ما چقدر طول می کشد؟ در حالی که یک روز قیامت پنجاه هزار سال است و دمار از روزگار ما در می آید. حال ما چطور وارد این طرح حضرت شویم؟ حضرت مشرف به عوالم هستند و قیامت و برزخ را الان مشاهده می کنند و عالم ذر و میثاق و صف بندی های شیطان را می بینند و باید استقامت کنند و عالم را عبور بدهند. با این اوصاف به ایشان می گویند «وَ مَهِّلْهُمْ قَلِیلًا»(مزمل/11) یک مهلت کوتاهی بدهید؛ اما ما چطور که به قول دوستی «هیچ وقت درخت گردو نمی کاریم که آیندگان بخورند ما خربزه را اول بهار می کاریم تا پاییز بخوریم»؛ بر عکس ما کار انبیاء این بوده که درخت را می کاشتند و آبیاری می کردند که قرن ها بماند. حال چطور شده که با ما هم از این داستان های بزرگ بحث می شود و به ما هم می گویند: «أَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ»(هود/81)، صبر کنید، قیامت نزدیک است؛ و یا «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ»(قمر/1). چرا با ما این صحبتها شده و چطور می توانیم در این طرح بیاییم. السلام علیک یا اباعبدالله...

 

صوت سخنرانی : 

 

3.mp3 | دانلود فایل

---------------------------------------------------------------------

پی نوشت ها:

(1) تفسیر القمی، ج 2، ص: 445

(2) الأمالی (للطوسی)، النص، ص: 502

(3) نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: 342

---------------------------------------------------------------------

 






به هر میزانی که انسان به سیدالشهداء نزدیک شود و با مصیبت آن حضرت همراه گردد و روح او تحت تأثیر مصیبت آن حضرت قرار گیرد، محبت و عشق به دنیا و مقام از بین می‎رود. این مصیبت همه چیز را می‎سوزاند.


معرفینامهای برای ضیافت بلا؛

کتاب ارزشمند آیتالله میرباقری که جای شرح نوشتن دارد/چگونه با زیارت عاشورا وارد وادی سلوک شویم؟/محرم امسال، این کتاب را بخوانید!

 

به هر میزانی که انسان به سیدالشهداء نزدیک شود و با مصیبت آن حضرت همراه گردد و روح او تحت تأثیر مصیبت آن حضرت قرار گیرد، محبت و عشق به دنیا و مقام از بین میرود. این مصیبت همه چیز را میسوزاند.

رجانیوز - گروه فرهنگی: پای دو نوع نگاه به سلوک در میان است؛ نگاهی که سلوک را نه بر بستر تولی و تبری یا استمداد از ولیّ که صرفاً بر پایهی نوعی از استقلال از امام پیش میبرد و تا کنون دچار آسیبهای مختلفی بوده و نگاهی کاملتر که با اتکاء به مسیری که اهلبیت(ع) فرارویمان قرار دادهاند، از یکبعدی شدن رهایی مییابد و ما را به عبودیت واقعی رهنمون میشود.

 

به گزارش رجانیوز کتاب ضیافت بلا نوشته آیتالله سید محمد مهدی میرباقری که به مقامات سلوکی در زیارت عاشورا اختصاص دارد، میکوشد تا پس از مروری بر روند سلوک رایج و اشاراتی اجمالی به آسیبهای آن، نظریهی سلوک بر محور تولی به ولی خدا را بسط و شرح دهد. از این حیث میتوان ایدهی محوری کتاب را ایدهای ناب قلمداد کرد که در حوزهی اخلاق و سلوک اگر بیسابقه نباشد، لااقل با این محوریت هیچگاه به طور جدی بسط نیافته است.

 

سلوک رایج با عزم و تصمیم آغاز میشود. آیتالله میرباقری تصریح دارند که:«عزم با تفکر و تأمل به دست میآید... اگر انسان به سرمایههای خود توجه نکند، برای انتخاب مقاصد بلند و تجارتهای رفیع آماده نمیشود. اگر خود را در حد و اندازهی دنیا یا یک تودهی ماده، یا هفتاد سال عمر، یا غرایز و شهوات بداند و استمرار وجود خویش را بیش از این دنیا تا قیامت نبیند و حد وجودی خویش را که میتواند از همه تعلقات بزرگتر دست یابد، نشناسد، به طور طبیعی به دلیل نشناختن سرمایههای قطعی و محتمل، موفق به تجارتهای بزرگ نمیشود.»

 

سرآغاز راه در اندیشه نسبت به گذشته و حال و آینده است و اینکه این همه تلاشهای شبانهروزی چقدر میارزد و به کجا خواهد انجامید. مشکل این است که ما اساساً خودمان را در میانهی راه نمیبینیم. چون مقصد نداریم، سرگردانیم و گرفتار روزمرگی. دنبال فراز رفتن و رشد نیستیم؛ در جا میزنیم. اساساً مسئلهمان، رشد نیست. درد دوری از محبوب نداریم.

 

از اینجاست که پای قضاوت در خصوص معبودها به میان میآید. هر انسانی خواسته یا ناخواسته معبودها و مقصودهایی دارد و خویشنِ خویش را در مسیر وصول به آنان تعریف میکند. پرسش این است که کدامین معبود ارزش دارد تمامی عمر را برای رسیدن به او صرف کنیم. اینجاست که همان ماجرای ابراهیم نبی نیز فراروی نظر میآید و استدلالی که در مورد سزاوار پرستش نبودن خورشید و ماه به واسطهی افولشان مطرح شد.

 

استاد تصریح میکندگاهی خوف و محبتهای انسان، نابالغ و کودکانه است؛ اما اگر به بیش از دنیا طمع داشته باشد، به راحتی از دنیا جدا خواهد شد.» تفکر، خوف و حبهای انسان را هم بزرگ میکند. جدا شدن قبرستانهایی که روزگاری در میانهی شهرها بودند از میان مردم، انگار قرار است این اندیشیدنها را تعلیق کند و آدمی را بیش از هر چیز به خویش مشغول سازد.

 

وقتی مقصد انتخاب شد، تازه پای نزاع با نفس به میان میآید. از این منظر کسی که نزاعی با نفسش حس نمیکند، اساساً وارد راه نشده است. توهم میکند که در راه است! استاد تصریح دارد:«عالم بزرگواری میفرمود: در ایام جوانی روزهای جمعه برای درس خواندن و رفع کسالت به روستاهای اطراف قم میرفتیم. بالای کوه در آن روستا، امامزادهای بود. دوست تنومندی داشتیم که نمیتوانست بالای کوه بیاید؛ به همین خاطر برای او الاغی کرایه میکردیم. ورودی ده، دوراههای قرار گرفته بود که یکی به سمت پایینِ ده و آغل الاغ میرفت؛ یکی دیگر هم به سمت بالای کوه و امامزاده منتهی میشد. یکی از جمعهها، سر دوراهی که رسیدیم، حیوان میخواست به آغل برود و ما میخواستیم به امامزاده برویم؛ درگیری شروع شد؛ فقط به این دلیل که مقصدها دو تا شده بودند! حیوان لگدی زد و رفیقمان را انداخت و اثاثیه را هم به پایین دره فرستاد!»

 

همین جاست که تازه پای شکایت از نفس نزد خدای متعال باز میشود:«إلهی إلیک اشکو نفساً بالسوء أمّارةً و ألی الخطئةِ مُبادِرَةً، و بمعاصیکَ مُولَعَةً و لِسَخَطِکَ مُتَعَرِّضَة.» این آدمی دیگر در کالبد بدن نیز به سختی میگنجد.

 

استاد تصریح داردتا زمانی که انسان با نفس خود همراه است، نه درگیری و اختلافی وجود دارد و نه درک صحیحی از نفس و عقل؛ اما با انتخابِ خدای متعال و آغاز جهاد اکبر، صفآرایی جنود عقل و جهل در درون و حق و باطل در بیرون شکل میگیرد

 

وقتی انسان وارد راه شد، تازه داستان شروع میشود. اینجا تازه بحث از محاسبه پیش میآید و کار میرسد به آنجا که:«انسان کمکم متوجه میشود که عباداتش هم گناه هستند و نمازش هزار عیب دارد!» آدمی، خود را متهم میبیند و در مقابل لطف بیکران و عظمت پروردگارش درمییابد که هیچ نکرده است.

 

استاد تصریح دارد:«سه احساس در پیدا شدن حال توبه در انسان جایگاه مهمی دارند: "احساس وسعت ذنب و درک از آن"، "درک وسعت رحمت حق" و "انتساب ذنوب به خود و نه به خداوند؛ و تنزیه و تسبیح حضرت حق".»

 

اعتدال در خوراک، سخن و خواب و نیز توجهاتی خاص مثلاً به بیداری بینالطلوعین در همینجاست که مطرح میشود. دیگر راه آغاز شده است. آدمی با ذکر حضرت حق عجین میشود و تمامی وجودش را این ذکر و حضور فرامیگیرد و چه حلاوتی است در این حضور. آنگاه که نوبت به همنشینیِ یک خاکنشینِ حقیرِ کوچک با معبودی جلیل و باعظمت میرسد:«أنا جلیس مَن ذکرنی.» بالاترین مقام نیز در این میان مقام حب الهی است. همه چیز در این میدان نشانهای از معشوق قلمداد میشود. سالک به هر جا که مینگرد، معشوق میبیند. غرق در توجه به اوست. چه زشت است آدمی در این میانه عاشق همه چیز شده باشد اما طعم واقعی حب خدا را دست آخر نیز نچشد!

 

این روند با تفصیلاتی بیشتر از سوی علمای اخلاق نیز مطرح میشود و کتابی چون منازل السائرین نیز بر همین پایه به نگارش درآمده است.

 

نویسنده ضمن ارج نهادنِ برخی آموزههای این مسیر، آسیبهای متعددی را نیز بر سر راهِ آن قلمداد میکند و معتقد است رشد واقعی بر محور تولی به ولی خداست که شکل میگیرد. انگار تمامی آن عشق و عاشقی با عاشورایی شدن در منظومهای دیگر معنایی جدید مییابند و اینبار آدمی را نه استقلالاً که با تربیتِ و هدایتِ امام رهنمون میشوند. آن محبت، باید حسینی و بر محور امام باشد تا آدمی را عاشورایی کند و از صف یزیدیان یا سجادهنشینانِ بیطرف باز دارد. استاد به صراحت تأکید دارد:«اساس سلوک انسان، سلوک با ولایت خدای متعال است.» او بر این باور است که:«بلای سیدالشهداء محور تهذیب تاریخ است.» انگار باید آن بر سجاده نشستنها هم حسینی باشد و با درک جایگاه ولایت قرین شود و بی او بیمعناست. انگار اگر ارادهات را ذوب در ارادهی ولیّ خدا ندیدی، به بهانهی سلوک، بتی جدید برای خویش ساختهای.

 

استاد تصریح داردسلوک با بلای امام معصوم، برخلاف سلوک با ریاضتهای غیرشرعی، از انسان درویش نمیسازد. سالک بلای سیدالشهداء خودش محور درگیری با باطل در عالم میشود و در مقام سلم لمن سالمکم و حربٌ لمن حاربکم قرار میگیرد. سالک در یک جبهه، سرشار از وفا و در جبههی دیگر یکپارچه آتش است. این سلوک، لعن و سلام و رحمت به دنبال میآورد... اگر چه عاشورا ضیافت است، اما ضیافت بلا است؛ شرط ورود به چنین ضیافتی گریه است؛ حتی گریهای تا سر حدّ مرگ. مراحل سلوک با بلای معصوم از مدخلِ پیوند عاطفی و روحی و گریه آغاز میشود.»

 

انگار برخلاف مسیر عادی سلوک که به حب ختم میشود، این مسیر از حب آغاز میشود. در این مسیر باید حب و بغضت حسینی شود و نسبت به امام سِلم و تسلیم باشی. باید خودت را نبینی و از تعلقات جدا شوی. حب اگر واقعاً حب باشد، خود به خود تو را اینگونه میکند و پیش میبرد.

 

ابتلاء برخلاف مسیر عادی سلوک، عُجب نمیآورد؛ انکسار و شکستگی به دنبال دارد. کسی که گرفتار بیماری یا مبتلا به مصیبت یا فقری میشود با این ابتلاء رشد میکند اما عُجبی که عمل به برخی مستحبات میتواند در پی داشته باشد را ندارد. این بلا حتی انبیاء بزرگ الهی را نیز رشد داده و بهرهمند ساخته و این در حالی بوده که گاه سالها پیش از آن به راز و نیاز و ضجّه مشغول بودهاند. از این زاویه باید گفت اگر چه آن ضجّه را باید داشت اماسیر و سلوک با بلای اولیای الهی، سریعالوصولتر است.»

 

این توجه پشتوانهای فلسفه تاریخی نیز دارد و معتقد است سیدالشهداء در روز عاشورا یک تاریخ را از مسیر انحراف نجات داد و شهادت آن حضرت اسبابی برای دستگیری از یک تاریخ است. «بَذَلَ مُهجَتَهُ فیک لیَستنقذَ عبادک من الجهالة و حَیرَة الضلاله.» توجه دادن معصومین به گریه و بکاء بر سیدالشهداء نیز به منزلهی دعوت به ورود در وادی سلوک با عاشورایی است که به بیان حضرت امام، اسلام را زنده نگه داشته است.

 

این دستگیری با ابتلای به بلای ولی خدا آغاز میشود. استاد فرازهای مختلف زیارت عاشورا را برمیشمرد و جایگاه این فرازها را در این مسیر نورانی به زیبایی ترسیم میکند. او تأکید دارد که حتی:«عبودیت از مسیر ولایت امام حسین(ع) میگذرد.» 

 

وقتی که سخن از شرح عبارت وتر الموتور به میان میآید، استاد به شرایطی اشاره میکند که به تنهاییِ ولی خدا انجامید. آنگونه که مردم، حتی حسین(ع) را به اندازهی یک مسئلهگو هم قبول نداشتند! بحث در اینجا از کسانی به میان میآید که میخواستند بین دنیا و آخرت جمع کنند یا گمان میکردند حضرت، محتاج اسب و شمشیر آنهاست. کسانی که شوق گندم ری را داشتند و نیز کسانی که با خود میگفتند:«به کربلا برویم؛ انشاءالله که اتفاقی نمیافتد

 

این همه ناشی از عدم درک احتیاج به ولی خداست. عاشورا با بازخوانی سرنوشت طرمّاحهایی که به دنبال آذوقه رفتند و دیر به کربلا رسیدند، اینگونه میآموزاند:«اگر ما در پی آیتالله شدن باشیم و دیگری به دنبال خانه خریدن و هر کی به دنبال چیزی، شکی نیست که این تعلقات ما را از ولیّ خدا دور میکند. همت و فکر مؤمن از آغاز صبح باید این باشد که کجای اردوگاه ولیّ خدا خالی است و خود را به آنجا برساند. اگر این حالت تهیّأ و انتظار به وجود آمد، آنگاه انسان میتواند ولیّ خدا را یاری کند وتر الموتور انگار تکلیفی به وسعت یک تاریخ میآفریند.

 

اینجا پس از ابتلای به ولی خدا و درک مصیبت او، شوق به او، احساس احتیاج به او و اشتیاق فنای در راه او زبانه میکشد و آدمی را از انانیّت خویش رهایی میبخشد. دیگر اینجا سالک خودش را نمیبیند. همه چیز در مسیر او معنا دارد و او هر لحظه خویشتن را در مأموریتی از ناحیهی محبوب قلمداد میکند. مدام دنبال این است که چگونه توجه و رضایت محبوب را به خود جلب کند.

 

اشتیاق به شهادت در اینجا رخ مینماید. همان زهیر که از حسین میگریخت، میگوید:«اگر دنیا جاودانه بود و بنا بود ما همیشه در دنیا زنده باشیم، و اگر عیش دنیا هم جاودانه بود، باز هم شهادت در رکاب شما را بر عیش جاودانه ترجیح میدادیم

 

چنین عاشقی میخواهد همه چیزش را در راه معشوق ارزانی دارد:«بأبی انت و أمی او کرامت را نه در تمتعها که در همراهی با ولی خدا میبیند:«فأسال الله الذی اکرم مقامک و اکرمنی أن یرزقنی طلب ثارک مع امام منصور من اهل بیت محمد صل الله علیه و آله.» عاشق، حتی آبرومندی و وجاهتش را نیز در این معیت معنا میکند:«اللهم اجعلنی عندک وجیها بالحسین علیه السلام فی الدنیا و الآخره

 

استاد معتقد است:«حقیقت عبودیت هم همین تولی و تبری است.» او تصریح داردبدون سوختن در آتش عاشورا امکان قرب منتفی است. عملِ بدون پذیرش ولایت، مقبول نیست؛ پذیرش ولایت هم صرفاً به زبان نیست. پذیرفتن ولایت نیازمند مبتلا شدن، همراهی، محبت، جنگ، درگیری و ِسلم است. تقاضای قرب نیز به دو واسطه اتفاق میافتد: محبت و پذیرش تام ولایت سیدالشهداء و برائت تام از تمامی ارکان، افعال و دستاوردهای باطل

 

از این منظر:«زیارت عاشورا معراجنامهای است که مراحل سلوک شیعه را تا رسیدن به مقام توحید بیان میکند. مقام توحید، مقام حیات و ممات محمد و آل محمد صلیاللهعلیهوآله استاینجا دیگر مرگ، خط تقاطعی نیست که دنیا را قطع کند؛ پلی است که این زندگی را به زندگی بعدی متصل مینماید. استاد تصریح دارد:«زندگی چنین انسانی، انس و اشتیاق به مرگ است

 

وقتی زینب کبری از حسین(ع) میپرسد که آیا به اینهایی که ماندهاند، اعتماد داری، حضرت یک جمله جواب میدهد:«یستأنسون بالمنیّه دونی أستیناسَ الطفل إلی محالب أمّه. اینها با مرگ مأنوس هستند؛ انس آنها با مرگ بیش از انس طفل به سینهی مادر است

 

اینجاست که دیگر آن خطبههای عاشورایی معنادار میشود برای سالکی که از خود هیچ نمیبیند و تمامی وجودش وقف امام شده:«صبراً بنی الکرام، فما الموت إلا قنطرة تعبُرُ بکم عن البُؤسِ و الضُّر إلی الجنان الواسعة و النِّعَمِ الدّائمَه، فأیّکم یکره أن یَنتَقِلَ مِن سجنٍ ألی قصر، و هؤلاء أعدائکم کَمَن ینتقل من قصرٍ ألی سجن و عذاب الیم

 

استاد تصریح دارد:«چنین انسانی حیات و مماتش برای خداست؛ یعنی همه حیات او، مقدمهی مردنی است که هر دو نیز برای خداست. لذا نه زندگی اصل است و نه مرگ، بلکه هدف والاتری هر دو را میپوشاند؛ هدفی که میتواند هم مرگ و هم زندگی را تغییر دهد.» از اینجاست که زیستن مانند حسین، محبت را به مقصد پروردگار میرساند و تهجد و ضجّه از فراق را معنادار میکند.

 

او ادامه میدهدبه هر میزانی که انسان به سیدالشهداء نزدیک شود و با مصیبت آن حضرت همراه گردد و روح او تحت تأثیر مصیبت آن حضرت قرار گیرد، محبت و عشق به دنیا و مقام از بین میرود. این مصیبت همه چیز را میسوزاند. از این روست که فرمودند: نفس المهموم لظلمنا تسبیح. کار تسبیح چیزی جز تطهیر و مقدمهسازی برای مغفرت نیست

 

استاد تأکید داردتنها راه همین است و سایر راهها آدم را یکبُعدی بار میآورند؛ یعنی تبری در آنها نیست و فقط تولی است.» تمامی مراحل سلوک عادی مانند تفکر، یقضه، عزم، محاسبه و مانند آن باید در این مسیر قرار گیرد تا معنادار شود نه اینکه راهی بدون امام را فراروی نظر قرار دهد.

 

آخر راه در سجدهی زیارت عاشورا حمد است به واسطهی بلایی که دیگر بلای خودِ سالک شده است:«الحمد لله علی عظیم رزیّتی

 

این کتاب را حتماً بخوانید.

 

علاقه مندان می توانند این کتاب را از انتشارات تمدن نوین اسلامی به آدرس قم، - میدان رسالت - خیابان رسالت (حریم خط راه‌آهن به سمت یزدانشهر) - نبش کوچه ۲۹ و شماره تلفن ۰۹۱۰۴۶۴۶۲۱۲ تهیه نموده و یا برای خرید اینترنتی به سایت اینترنتی انتشارات، به آدرس http://nicbook.org مراجعه نمایند.

 



مرتبط:

- ادامه سخنرانی آیت‌الله میرباقری با موضوع حرکت جوامع ذیل برنامه نبوی




نظرات 1 + ارسال نظر
2 تور تایلند چهارشنبه 5 مهر 1396 ساعت 12:37 https://nali24.joomla.com/

مرسی عالی بود
مطلب بیشتری بزارید

مرسی

خواهش می کنم. ان شاء الله

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد