امام در ادامه فراز اول دعای ندبه، پس از حمد خدا، ویژگی اولیاء الهی را چنین توصیف کرده و به این سؤال پاسخ می دهد که آیا خدا بعضی بندگانش را بیشتر از سایر بندگانش دوست دارد، یا مساله چیز دیگری است.
«اَللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ عَلى ما جَرى بِهِ قَضاؤُکَ فى أَوْلِیائِکَ الَّذینَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِکَ وَ دینِکَ، إِذِ اخْتَرْتَ لَهُمْ جَزیلَ ما عِنْدَکَ، مِنَ النَّعیمِ الْمُقیمِ، الَّذى لا زَوالَ لَهُ وَ لَا اضْمِحْلالَ، بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَیْهِمُ الزُّهْدَ فى دَرَجاتِ هذِهِ الدُّنْیا الدَّنِیَّةِ، وَ زُخْرُفِها وَ زِبْرِجِها، فَشَرَطُوا لَکَ ذلِکَ= خدایا تو را ستایش، بر آنچه به آن جارى شد قضاى تو درباره اولیائت، آنان را که تنها براى خود و دینت برگزیدى؛ آنگاه که براى ایشان اختیار کردى، فراوانى نعمت پابرجایى که نزد توست، نعمتى که تباهى و نابودى ندارد، بعد از آنکه زهد در مقامات و لذات و زیب و زیور دنیاى دون را بر آنها شرط فرمودى؛ آنها هم بر این شرط متعهد شدند».
تمام حرف هایی که امام می خواهد درباره انسان و ماجرای خلقت انسان بگوید، در این فراز دعای ندبه است و بقیه فرازها مربوط به چگونگی مراحل «شدن» انسان است.
در بخش حس، الهمان محسوسات و در بخش خیال، اله مان مخیلات و در بخش وهم، اله مان موهومات و در بخش عقل، اله مان معقولات و در بخش فوق عقل، اله و معشوق حقیقی مان «الله» است. اما در بخش بی نهایتطلبیمان برای اینکه به سعادت برسیم، باید یک مسیری را طی کنیم. این مسیر همان مسیر محمد و آل محمد است. چون اولین مخلوق خدای تبارک و تعالی، نور محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آله) است.
این نور، جلوه ای عقلی و ملکوتی و ناسوتی دارد و ما چون قصد برگشت به سوی خدا را داریم، باید به این «مثل اعلی» دست پیدا کنیم. برای رسیدن به «مثل اعلی» باید بدانیم که خدا آن را برای دوستانش می خواهد و کسانی به «مثل اعلی» می رسند که هم خدا را دوست داشته باشند و هم محبوب خدا باشند.
حال سؤال اینجاست که با این بیان، آیا این درست است که بگوئیم که خدا بعضیها را دوست دارد و بعضیها را دوست ندارد؟ اصلاً این گونه نیست. زیرا خدا مخلوقاتش را دوست دارد و یک رحمت عامه نسبت به همه موجودات دارد. چنانکه قرآن میفرماید: «الرَّحْمَنُ/ عَلَّمَ الْقُرْآنَ/ خَلَقَ الْإِنْسَانَ= [خداى] رحمان/ قرآن را یاد داد/ انسان را آفرید». پس ظهور با «رحمان» شروع شده است. یعنی از روی رحمت خلق می کند. پس این که ما به دنیا می آئیم، با رحمت رحمانیه خداوند است. ولی برای برگشت و رسیدن به «مثل اعلی» نیاز به رحمت رحیمیه داریم.
پس این که کسی «ولی» شده، ناشی از یک رحمت ویژه خداست که رحمت رحیمیه نام دارد. دوست ویژه خدا شدن، شرطش این است که انسان وقتی به دنیا رسید، بتواند ضریب مقاومتش را آنقدر پائین بیاورد که سرعتش در عروج و قوس صعود به سمت معاد بالا برود تا شبیه الله شود.
بنابراین، انسان چون قرار است شبیه الله شود، احتیاج به الگو و مربی دارد. از این الگو تعبیر به «امام» می شود. شخصیت امام به گونه ای است که می تواند ما را تا آن مقام خلیفه الهی ببرد.
امام زمان (علیه السلام) با ما یک رابطه حقیقی دارد که اصل و ریشه ماست و یک رابطه حقوقی دارد که امام ماست و بر گردن ما حق دارد. اگر بخواهیم این مسیر را طی کنیم، باید دست مان را به دست امام معصوم برسانیم و با او باشیم تا به مقام «مثلی اعلی» برسیم.
در اینجا فلسفه ی نیاز به دین، مشخص می شود. و آن این است که برای رسیدن به بی نهایت هم احتیاج به قانونی داریم که قرآن نام دارد و هم احتیاج به مربی داریم که امام معصوم است.
چگونه انسان «دوست» خدا می شود
برای آن که روشن شود، چگونه می توان محبوب خداوند شد و راه رسیدن به این مقام چیست، لازم است، ابتدا محبوبان خدا شناخته شوند، تا انسان بتواند با شناخت آنان، راه های رسیدن به این مقام را بپیماید.
یک استاد رشد همه شاگردانش را می خواهد و دوست دارد که همه بزرگ شوند، اما همه این را نمی خواهند. بعضی دغدغه مدرک دارند، بعضی برای پر کردن وقتشان به کلاس می آیند و... اما در این میان، بعضی ها پیدا می شوند که دوست دارند مثل خود استاد بشوند. از این رو، استاد هم آنها را به طور ویژه دوست دارد و به طور ویژه درس می دهد.
انسان ها هم همین طور هستند. خدا نعمت را برای همه می خواهد. اما در بین بندگان فقط ولی الله است که دغدغه «مثل اعلی» شدن را دارد. در این صورت، خدا نعمت های بی پایان را برای او می خواهد.
حالا برای رسیدن به درجه ولی الله، نزدیک ترین روش این است که از مثل اعلی کمک بگیریم تا بفهمیم که چگونه باید خود را به الله برسانیم.
در سوره می خوانیم: «قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ= بگو اگر خدا را دوست دارید، از من تبعیت کنید تا خدا هم دوستتان بدارد». دلیل اینکه خدا کلمه حب را بکار برده، این است که در ذات ما این رمز را قرار داده است.
استاد آن شاگردی را دوست دارد و خصوصی برایش وقت می گذارد که «تبعیت» بیشتری از استاد می کند و مهارت هایش را بالا می برد. در این صورت استاد هم او را به طور ویژه تربیت می کند.
ما باید دقیقا همان مسیری را که خود مثل اعلی رفته را طی کنیم. این حبی که اینجاست حب رحیمیه است. دیگر حب رحمانی نیست.
این دوستی و رحمت ویژه، همان رحمت رحیمیه است. در این رحمت، پارتی بازی نیست. یعنی اینکه فکر کنیم خدا کسی را بی حساب دوست داشته و او را ویژه تربیت کرده، درست نیست. رحمت ویژه، همیشه در تبعیت اتفاق می افتد. هر چقدر تبعیت بیشتری داشته باشیم، یعنی عناد نکنیم، لجبازی نکنیم، از رحمت رحیمیه ی بیشتری برخوردار خواهیم شد. اما شرطش تلقین و تمرین کردن است. تلقین یعنی آن چیزهایی که خوشمان نمی آید را کنار بگذاریم، مقاومت ها را در هر 4 بخش کنار بگذاریم تا بخش فوق عقل ما فعال شود و به الله برسیم.
پس ما در اطاعت و تبعیت می توانیم دوست خدا شویم. در اینجاست که به دین نیاز پیدا می کنیم. یعنی با دستورات و احکام خدا بتوانیم بر حس، خیال، وهم و عقلمان غلبه کنیم تا فوق عقل بالغ و فعال شود.
فلسفه دین این است که سبک زندگی انسان را سر و سامان می دهد. یعنی لذت ها و امورات زندگی انسان را جهت الهی داده و انسان را تربیت می کند. او را محدود نمی کند، بلکه شئونات انسان را به گونه ای تربیت می کند تا مزاحم رشد بخش فوق عقلانی نشود.
خدا هم نیامده با دینش یا با فرستادن معصومین، ما را اذیت کند. بلکه خدا با دین و دستوراتش، بخش های پائینی وجودی انسان را محدود می کند تا تولد سالم پیدا کنیم.
اخلاص لازمه خدمت به دین است
در فراز « الَّذینَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِکَ وَ دینِکَ= تو خالصشان کردی برای خودت و دینت»، اگر قرار باشد ما خالص شویم، باید از بخش هایی (حرام) که مزاحم رشد ماست، دوری کنیم. هر چیزی که با حیثیت الهی ما سازگاری ندارد، باید کنار گذاشت.
حالا عشق به همسر، عشق به فرزند و... در جاهایی سازگاری با عشق به الله دارد و در جاهایی ندارد. آنجائی که بین عشق های زمینی و عشق الهی مخیر شدیم که یکی را انتخاب کنیم، باید آنقدر قدرتمند باشیم که عشق الهی را بتوانیم انتخاب کنیم. مثل داستان کربلا که عشق برتر باعث شد که همه از عشق مادری، برادری، فرزندی و... بگذرند.
فوق عقل است که مقامی برای خلوص است و این همان مقامی بود که حضرت جبرئیل سلام الله علیه در شب معراج به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت که من بیشتر از این نمی توانم جلو بیایم.
حالا برای غلبه بر کشش های دنیایی چه کار کنیم تا نیاز به مبارزه نداشته باشیم! پاسخ همان «تبعیت» است. این فرمول به ما یاد می دهد که هم از بخش های حسی، خیالی، وهمی و عقلی، لذت ببریم و هم مزاحم رشد ما نباشند. این کار سرعت ما را تا به الله بی نهایت می کند و در رشد انسانی فوق العاده قوی می کند.
«کسانی که خدا آنها را خالص کرده» یعنی کسانی که ویژه قرب و همراهی الله شدند. آدم تا خودش را خالص نکند به درد دین خدا هم نمی خورد. چون کشش ها نمی گذارد که انسان به راحتی خدمت کند. پس لازمه خدمت به دین خدا خالص شدن است.
در ادامه می فرماید: «إِذِ اخْتَرْتَ لَهُمْ جَزیلَ ما عِنْدَکَ، مِنَ النَّعیمِ الْمُقیمِ= اختیار کردی برای آنها نعمتهای بسیاری که پیش خودت هست، از نعمت های پایدار». جزیل یعنی نعمت های بسیاری که انتها ندارد و فراوان است. عشق خدا به ما بیشتر از عشق ما به خداست. لیلی از مجنون بسی مجنون تر است.
زهد؛ شرط رسیدن به مقام خلیفة اللهی است
در فراز «الَّذى لا زَوالَ لَهُ وَ لَا اضْمِحْلالَ، بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَیْهِمُ الزُّهْدَ فى دَرَجاتِ هذِهِ الدُّنْیا الدَّنِیَّةِ= نعمتى که تباهى و نابودى ندارد، بعد از آنکه زهد در مقامات و لذات و زیب و زیور دنیاى دون را بر آنها شرط فرمودى»، خدای تبارک و تعالی برای اولیاء خودش، زهد را شرط کرده است. یعنی لازمه رسیدن به مقام خلیفة اللهی، زهد است و فقط با این شرط امکان پذیر است.
ما وقتی به دنیا می آییم، یک سلسله دارائی های بدنی، گیاهی، حیوانی و عقلی پیدا می کنیم. نباید عشق به اینها مزاحمت ایجاد کند. اگر مزاحم در عشق ما به خدا شد، خطرناک می شود. پس در هر 4 مرحله باید تا حد و درجه ای بی توجه شویم و این معنای زهد است.
زهد یعنی مستقلا به هیچ کدام از اینها نگاه نکنید. آنها فقط یک ابزار و وسیله ای برای رسیدن به آخرت هستند.
قرآن کریم زهد را این گونه تعریف می کند: «لِّکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ = برای آنچه از شما فوت شده تاسف نخورید، و به آنچه به شما داده شده است، دلبسته و شادمان نباشید». یعنی اگر دل نبندید شاد می شوید.
وابسته و دلبسته به داشته هایمان نشویم و شرط دلبسته نبودن این است که دلمان را آزاد کنیم. چون تمام انسانیت و هدف خلقت در زهد انسان است. پس زهد یعنی آزادی دل، رها شدن تا رسیدن به خدا.
با زهد در برابر مصائب دنیا بی تابی نکنید
قیمت هر انسانی به معشوق هایش است. اینکه عاشق چه چیزهایی هستی، قیمتت را مشخص می کند.
مؤمن کسی است که به وطن و بی نهایت خودش ایمان دارد. او به معشوق اصلی اش هم ایمان دارد. علت اینکه بعضی از مؤمنین نمی توانند خوب باشند، این است که در بخش زنانه و مردانگی شان مسلمان شدند. اما هیچ وقت شبیه به الله نمی شوند. باید به «من»ی که از جنس خداست ایمان بیاوریم. در این صورت به معشوق حقیقی هم ایمان می آوریم.
نبی اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند: «المؤمنُ کالغریبِ فی الدُّنیا، لایأنَسُ فی عِزِّها و لایَجْزَعُ مِن ذُلِّها= مؤمن در دنیا مثل غریبی است که با عزّت و قدرت های دنیایی انس نمی گیرد و از خواری آن، بىتابى نمىکند».
اینکه مؤمن با هیچ یک از عزت های دنیایی انس نمی گیرد. منظور عزت هایی است که مزاحم هستند و به آنها نمی چسبد و از نداشتن آنها ناراحت نمی شود. از نبود آنها غصه دار نمی شود و غر نمی زند. غصه زمانی می آید که وابستگی و دلبستگی باشد. وقتی آزاد باشیم، چیزی تو را اذیت نمی کند که غصه اش را بخوری و از نداشتن آن بی تابی کنی. بعضی وقتها نداشتن بعضی از کمالات، برای انسان تحقیر و کم شخصیتی می آورد. در حالی که به تعبیر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله مؤمن از نبود آنها احساس ذلت نمی کند.
همه قشنگی های زندگی در انس نگرفتن به کمالات دنیایی است و نترسیدن از ذلت های دنیاست.
حضرت علی علیه السلام می فرمایند: «اَلْمُصیبَةُ لِلصّابِرِ واحِدَةٌ وَ لِلْجازِعِ اِثْنَتان= مصیبت برای آدم صبور یک مصیبت است ولی برای کسی که اهل جزع و بی تابی کردن است، مصیبت دو برابر می شود». یعنی بی تابی و غصه خوردن مصیبت را دو برابر می کند. این زهد است. زهد یعنی بایستی تا تو را بتراشند. مثلا دکتری که به تو می خواهد سوزن بزند. باید ایستاد و دردش را تحمل کرد تا شفا گرفت.
(یک بخش دیگر از لک الحمد علی ما جری فی قضاؤک را در جلسه بعدی توضیح خواهم داد)
و در ادامه دعا حضرت می فرماید: «فَشَرَطُوا لَکَ ذلِکَ= پس آنها هم این شرط را پذیرفتند».
گرفتار زیور و زیبائی و ظواهر دنیا نشوید. هر چند از زیبایی ها می توان استفاده کرد، اما نباید مزاحم باشند. کسانی که گرفتار و وابسته زیور و آلات دنیا هستند، روح شان خیلی سنگین می شود؛ چون زینت ها انسان را کور می کند. اگر بخواهیم زینتی را به دست بیاریم و از خیر آخرت بگذریم، ارزشی ندارد.
در روایت نقل است: «شیرینی دنیا، تلخی آخرت است». همه انسان ها سهمیه شان از رنج و لذت یکی است. بعضی ها مصیبت هایشان را در دنیا می گذارند و تمام می کنند. بعضی ها نمی خواهند مصیبت هایشان در دنیا باشد. از این رو با لذت طلبی، راحت طلبی و نفس چرانی، مصیبت شان به آخرت می افتد. اما خدا به دوستان خودش این شرط را کرده که در دنیا زهد و تبعیت داشته باشند و آنها هم پذیرفتند.